فضا و هوای سالن ورزشی مثل همیشه سنگین بود و میشد رطوبت رو حین نفسهات حس کنی. این هم بهخاطر فعالیت زیاد بدنهای عرقکردهی همکلاسیهاش بود. بینی حساسش عطرهای زیادی رو حس میکردن ولی یه عطر مثل همیشه از همشون براش قویتر و جذابتر بود اون هم عطر پر آرامش و خاص مربیشون بود.
-کارت عالیه بکهیون! مچات واقعا قوین!
تشویقشدن معمولا معذبش میکرد چون بهش عادت نداشت. ولی تا حدی هم بستگی داشت تشویق از سمت کی باشه و وقتی اون شخص مربی عزیزش بود بکهیون مسلما ذوق میکرد. با صورتی که حالا از یهکم پیش هم یه مقداری داغتر شده بود متوقف شد و با خجالت به استاد لی که کنارش ایستاده بود و داشت با تحسین نگاهش میکرد لبخند زد. اینکه حین نگهداشتن وزنه تمرین مشتزدن کنه برای اون سخت نبود. در واقع فکر میکرد برای همه سخت نباشه ولی دیدن همکلاسیهاش که همگی داشتن حین این تمرین عذاب میکشیدن و یه بند غر میزدن متوجهش کرده بود که ظاهرا تو این مسئله از بقیه یکی دو قدم جلوتره. قوای جسمانیش به طور عجیبی برگشته بود و برعکس یه مدت قبل که مدام حس ضعف داشت حالا سرشار از انرژی بود. اعتراف به اینکه صرفا بهخاطر وقتگذروندن به اون شکل با پارک چانیول و آرومگرفتن امگاش حالا دوباره حس میکنه قوی شده حالش رو بهم میزد. در واقع در حال حاضر دوباره از امگابودن و سوپریمبودن متنفر شده بود. دلش میخواست یه آلفا باشه و بتونه به همه فخر بفروشه و سرشار از اعتمادبهنفس باشه. ولی این آرزویی بود که قرار نبود هیچوقت برآورده بشه.
-قبلا زیاد ورزش میکردی نه؟
استاد لی همینطور که تماشاش میکرد پرسید. بکهیون هنوز هم با شفافیت کامل برخورد قبلیشون رو یادش بود. در واقع سر اون اتفاق دوبار از کلاسرفتن فرار کرده بود و امروز هم به زور خودش رو راضی کرده بود بیاد اینجا. ولی اگه مرد بزرگتر قصد داشت چیزی رو به روی خودش نیاره بکهیون مسلما هیچ شکایتی نداشت.
-یه دوره خیلی زیاد تمرین داشتم. بیشتر تمرینهای استقامتی... داشتم سعی میکردم یاد بگیرم عطرهام رو به کمکشون کنترل کنم. ولی وقتی اومدم جزیره انگار همه چی ریست شد. ولی الان بهترم و دوباره بدنم ضعفش کم شده. البته نمیدونم همینطوری میمونم یا باز حالم بد میشه.
استاد قدبلند که کل مدت با دقت بهش گوش داده بود با تمومشدن حرفهاش لبخندی زد و حین قراردادن دستهاش پشت کمرش جلوش ایستاد.
-خوشحالم دیگه تلاشی برای خفهکردن عطرت نمیکنی. برای خفهشدن زیادی خوشبوئه.
حرف آلفا به طور کشندهای مستقیم بود. بکهیون حالا حس کسی رو داشت که یه سطل آب سرد روی سرش خالی شده و سرجا خشکش زده. این آلفا داشت باهاش لاس میزد؟ این لاس بود یا یه تعریف عادی؟ کاش کازوها الان کنارش بود و در گوشش بهش تقلب میرسوند. برای یه لحظه نتونست خودداری کنه و چشمهاش مستقیم به چشمهای کشیده و خوشحالت آلفای قدبلند خیره شدن و بعد سریع از کاری که کرده بود پشیمون شد و نگاهش دوباره پایین رفت.
KAMU SEDANG MEMBACA
•• Supreme ••
Fiksi Penggemarآلفاها همیشه نژاد برتر بودن. این یه اصل بود. همه این رو میدونستن. اما اگه این جایگاه همیشگی توسط یه نژاد دیگه تکون بخوره دنیا چه شکلی میشه؟ ♟ • فیکشن : #Supreme ♟ • کاپلها : چانبک.ویکوک.کایسو ♟ • ژانر: امگاورس. درام. رمنس ♟ • محدودیت سنی : 🔞...
