اوه هیچی بهتر از یه دوش آب گرم بعد از تمیزکاری توالتایی به اون گندی به آدم نمیچسبه انقدر زیر دوش موندم که مثل آلو چروک خوردم. اومدم بیرون و شروع به لباس پوشیدن کردم, داشتم موهامو که درحال فرخوردن بودنو با حوله خشک میکردم که یکی از پرستارها اومد : "السا پالمر باید به دفتر خانم گریفیت بری."
دادزدم : "نمیخوام"
پرستار : "السااا.."
السا :" من نمیخوام اون یارو رو ببینم یه دختر دیگه رو نشونش بدین."
پرستار : "السا این مسخره بازی رو تمومش کن."
الساد: "نمیخوام اگه خانم گریفیت میخواد منو ببینه میتونه بیاد اینجا من هیچ حرفی با اون مرد ندارم."
جوزی از پایین تختم گفت : "چرا نمیری السا و یه کاری نمیکنی از شرت خلاص شیم شاید یارو هات بود."
تشر زدم : "ببندش جوزی ما تازه از تنبیه برگشتیم نمیخوام دوباره تنبیه شم."
جوزی : "باشه فرفری." و روی تختش خوابید هرچند میدونم برای بعدم حسابی کنار گذاشته.
پرستار : "السا پالمر همین الآن بامن میای."
دادزدم : "تو آرزو کن."
چشامو بستم و روی تختم دراز کشیده بودم که ناگهان یکی منو کشید : "هی داری چه غلطی میکنی؟؟"
از جام بلند شدم و با حرص نگاش کردم اما اون جفت بازوهامو چسبید و منو با خودش کشید و برد : "ولم کن برم لعنت بهت بذار برم اگه همین الآن ولم نکنی بد میبینی خیلی بد."
پرستار : "الآن باید بترسم؟"
دادزدم : "آاره"
پرستار : "چه خوب من نمیترسم."
همینطور در کشمکش باهاش بودم که منو تو اتاق خانم گریفیت پرت کرد : "آوردمش"
خ.گریفیت : "خیلی ممنونم رز."
السا : "بگا بری رز"
خ.گریفیت آهی کشید : "فکر میکردم که تهش برام دردسر بشی."
دادزدم : "من نمیخوام..."
خ گریفیت : "آره تمام راهرو رو تا اینجا فقط داشتی همینو جیغ میزدی."
السا : "پس میتونم برم؟"
خ.گریفیت : "نه."
السا : "آه لعنت"
خ.گریفیت : "درست رفتار میکنی وگرنه همین امروز باید وسایلتو جمع کنی و بری."
دادزدم : "عالیه کی میتونم اینکارو بکنم؟"
خ.گریفیت : "السا!!"
منشی خانم گریفیت دوبار به درکوبید.
خ.گریفیت: "چی شده؟"
منشی: "اون اینجاست"
خانم گریفیت : "فاک..."
السا: "خوشم اومد یعنی مدیرها هم میتونن فحش بدن؟"
YOU ARE READING
Daddy
Fanfictionمن 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_