Chapter 87

347 53 2
                                    

رزالین تو ماشین نشست و گفت:"صبر کن الایزا بیاد"

لویی:"لازم نیست"

رزالین:"خیلیم لازمه تو باهاش قهری نه فلفل نمکی اون حتی یه جلسه رو هم از دست نمیده"

لویی خواست چیزی بگه که الایزا پرید روی صندلی عقب و گفت:"خیله خب بزن بریم ببینیم چی ساختین"

رزالین یکم قرمز شد:"خفه الایزا"

لویی حرفی نزد و فقط خصمانه از تو آیینه نگاش کرد و الایزا هم کلا نادیده اش گرفت

الایزا:"هی اگه دختر نباشه خودتونو مرده فرض کنین"

لویی:"شایدم پسر باشه"

الایزا صورتشو جوریکه انگار حالش بهم خورده باشه تو هم برد:"ایی فرض کن یه پسر بچه ی کثیف دماغو"

لویی:"اون پسره"

الایزا:"دختره حاضرم سر اتاق آبیم شرط ببندم"

رزالین:"هی الایزا اگه ببازی اتاقت مال اون میشه"

الایزا:"اهمیتی نداره چون من میبرم"

لویی:"حالا میبینیم"

الایزا:"پس را بیوفت"

------------------------------
رزالین روی تخت دراز کشید و به محض اینکه دکتر ژل سونو گرافی رو روی شکمش ریخت الایزا از هیجان لبشو گاز گرفت و خندید

لویی آروم تو گوشش زمزمه کرد:"برای باخت آماده شو"

رزالین:"اذیتش نکن"

الایزا خنده رو روی صورت لویی دید همینطور برق شیطنت تو چشماشو

الایزا:"عمرا خودت بازنده میشی"

لویی:"اگه باختم..."

الایزا:"هر چی تو جیباته مال من میشه"

لویی اخم کرد:"حتی دستمالی که صبح توش عطسه کردم؟"

الایزا:"حتی اون"

رزالین صورتشو جمع کرد:"اه شما واقعا حال بهم زنین"

دکتر گفت:"جنین کاملا سالمه داره طبق برنامه رشد میکنه آماده این که جنسیتشو بدونین؟"

الایزا:"آره"

دکتر یکم دیگه دستگاه رو تکون داد و گفت:"خب..اون..."

الایزا با بی قراری گفت:"چی؟"

دکتر:"خوب درست نمیتونم ببینم"

رزالین:"منظورتون چیه؟ مشکلی هست؟"

دکتر با لبخند گفت:"نه فقط اون تو زاویه ای خوابیده و پاهاشو بسته که نمیشه راحت دید"

لویی:"شایدم خجالت میکشه"

الایزا کم کم دیگه داشت برای اتاقش نگران میشد و مدام تو ذهنش پسربچه ی شیطون ناخوشایندی رو میدید که ملافه ها و پرده ها رو از هم میدره و چیزای خوشگل آبیشو میشکونه

DaddyWhere stories live. Discover now