Chapter 65

618 61 24
                                    


رزالین:"واقعا داری بهم اعتماد میکنی و اون درو باز میکنی؟"

لویی:"خودت گفتی این اتاقه بنظرت مشکوکه"

رزالین:"بهم نگو که مثل فیلم فیفتی شیدز او گری یه اتاق قرمز پر از اسلحه های سکس داری"

لویی ابروشو بالا برد و لبخند زد:"پیشنهاد بدی نیست شاید یکی ساختم"

رزالین:"اونوقت با خون خودت رنگش میکنم"

لویی:"خشونت های دخترونه"

رزالین:"دست کم نگیرش"

لویی:"نمیگیرم آماده ای؟"

رزالین :"آره"

و لویی درو باز کرد و رزالین حس کرد یه موج آبی تو صورتش پرید و قدم به داخل اتاق گذاشت و با تعجب به وسایل دخترونه اما تماما آبی اتاق نگاه کرد و بسمت لویی برگشت:"اینجا اتاق یه دختر بوده؟"

لویی تایید کرد و رزالین موج حسادت رو زیر پوستش احساس کرد و بزور سعی کرد بغضشو قورت بده:"همون دختریکه گفتی مرده؟"

لویی دوباره تایید کرد

رزالین:"نمیخوای توضیح بدی؟"

لویی:"اسمش السا بود یه دختر موفرفری با اخلاق بد اون مثل یه شیطان بود. تو تاریکی مینشست و موهای فرفریشو تو صورتش میریخت و نقاشی میکرد و گاهی هم یه چیزایی زمزمه میکرد فکر کنم هر ریتمی که به ذهنش میرسید رو میخوند اون از مردها متنفر بود و اگه فرصتشو پیدا میکرد کونشونو جز میداد منم بی نصیب نموندم اولین باری که دیدمش اون با یه چوب گلف بحسابم رسید و بهم گفت اگه یه بار دیگه ببینتم منو بگا میده..."

رزالین با ناراحتی و خشم چشماشو بست و دستاشو بالا آورد:"خیله خب به اندازه ی کافی شنیدم واقعا؟ بخاطر همین اومدی دنبالم چون یه فرفری وحشی بودم؟ منو جایگزین دختری که از دست دادی کردی؟"

لویی: قبل ازینکه قضاوت اشتباه کنی بحرفم گوش کن"

رزالین:"به چی؟یه دختر مرموز موفرفری تو خونه ات یه اتاق داشته و بعد مرده و من..."

لویی:"اون دخترم بود"

رزالین با ناباوری دادزد:"چی؟"

لویی:"السا تاملینسن اون دخترم بود"

رزالین:"تو کی یه دخترو حامله کردی؟"

....
-----------------------

یه دختر با جیغ گفت:"هری استایلز؟ تو هری استایلز نیستی؟"

و هری با خودش فکر کرد:"عالی شد"

اشتباه برداشت نکنین هری عاشق طرفداراش بود براش مهم نبود که حتی جلوش دیوونه بازی دربیارن یا حتی تو دردسر بندازنش اون خیلی زود صمیمی میشد و این خصوصیتش باعث شده بود تقریبا با همه جور آدمی کنار بیاد یکمم بدش نمیومد با لبخندای افسانه ای خودش باعث بشه دخترا غش کنن

DaddyWhere stories live. Discover now