رزالین:"واقعا داری بهم اعتماد میکنی و اون درو باز میکنی؟"لویی:"خودت گفتی این اتاقه بنظرت مشکوکه"
رزالین:"بهم نگو که مثل فیلم فیفتی شیدز او گری یه اتاق قرمز پر از اسلحه های سکس داری"
لویی ابروشو بالا برد و لبخند زد:"پیشنهاد بدی نیست شاید یکی ساختم"
رزالین:"اونوقت با خون خودت رنگش میکنم"
لویی:"خشونت های دخترونه"
رزالین:"دست کم نگیرش"
لویی:"نمیگیرم آماده ای؟"
رزالین :"آره"
و لویی درو باز کرد و رزالین حس کرد یه موج آبی تو صورتش پرید و قدم به داخل اتاق گذاشت و با تعجب به وسایل دخترونه اما تماما آبی اتاق نگاه کرد و بسمت لویی برگشت:"اینجا اتاق یه دختر بوده؟"
لویی تایید کرد و رزالین موج حسادت رو زیر پوستش احساس کرد و بزور سعی کرد بغضشو قورت بده:"همون دختریکه گفتی مرده؟"
لویی دوباره تایید کرد
رزالین:"نمیخوای توضیح بدی؟"
لویی:"اسمش السا بود یه دختر موفرفری با اخلاق بد اون مثل یه شیطان بود. تو تاریکی مینشست و موهای فرفریشو تو صورتش میریخت و نقاشی میکرد و گاهی هم یه چیزایی زمزمه میکرد فکر کنم هر ریتمی که به ذهنش میرسید رو میخوند اون از مردها متنفر بود و اگه فرصتشو پیدا میکرد کونشونو جز میداد منم بی نصیب نموندم اولین باری که دیدمش اون با یه چوب گلف بحسابم رسید و بهم گفت اگه یه بار دیگه ببینتم منو بگا میده..."
رزالین با ناراحتی و خشم چشماشو بست و دستاشو بالا آورد:"خیله خب به اندازه ی کافی شنیدم واقعا؟ بخاطر همین اومدی دنبالم چون یه فرفری وحشی بودم؟ منو جایگزین دختری که از دست دادی کردی؟"
لویی: قبل ازینکه قضاوت اشتباه کنی بحرفم گوش کن"
رزالین:"به چی؟یه دختر مرموز موفرفری تو خونه ات یه اتاق داشته و بعد مرده و من..."
لویی:"اون دخترم بود"
رزالین با ناباوری دادزد:"چی؟"
لویی:"السا تاملینسن اون دخترم بود"
رزالین:"تو کی یه دخترو حامله کردی؟"
....
-----------------------یه دختر با جیغ گفت:"هری استایلز؟ تو هری استایلز نیستی؟"
و هری با خودش فکر کرد:"عالی شد"
اشتباه برداشت نکنین هری عاشق طرفداراش بود براش مهم نبود که حتی جلوش دیوونه بازی دربیارن یا حتی تو دردسر بندازنش اون خیلی زود صمیمی میشد و این خصوصیتش باعث شده بود تقریبا با همه جور آدمی کنار بیاد یکمم بدش نمیومد با لبخندای افسانه ای خودش باعث بشه دخترا غش کنن
YOU ARE READING
Daddy
Fanfictionمن 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_