Chapter 50

595 85 21
                                    


از دیدگاه السا

همونطور که داشتم به مدارک جدیدم نگاه میکردم گفتم:"یعنی دیگه نمیتونم السا باشم نه؟"

هری:"نه تا وقتی که از شر تینا خلاص شیم."

السا:"یعنی هیچوقت"

هری:"خب من هنوز یکم خوش بینی تو وجودم هست."

السا: "من نه"
اشکم دراومد لعنت لعنت لعنت لعنت چرا اینقدر گریه میکنم؟

هری:"خوبی السا؟"

اون اصلا بهم نگاه نمیکرد به یه مجسمه ی مسخره روی میز خیره شده بود مثل اینکه فهمیده بود قراره اشکم دربیاد و نمیخواست با زل زدن بهم حس بدی بهم بده نه اینکارو نکن این یعنی جواز گریه من نمیخوام گریه کنم

السا:"نه نیستم من بابامو میخوام."

اون هیچی نگفت

السا:"شایدم نه بهرحال من فقط داشتم گند میزدم به زندگیش"
لعنت دیگه نمیتونم اشکامو پشت پلکام نگه دارم تنها کسی که داشتم اون بود تنها کسی که دوستم داشت و من از دست دادمش چون یه دختر با پرونده ی سیاهم که هرکی از راه برسه میتونه بی چون و چرا متهمش کنه پرونده ی سیاهی که شرح تمام زندگیم بود زندگیمو ازم گرفت

اگه یه دختر معمولی بودم تینا هرگز نمیتونست منو از لویی جدا کنه ولی من فقط گند زدم همینه من همش گند میزنم تو تمام دنیایی که همه ازم بدشون میومد یه نفرو داشتم که گذشتم اونو از آینده و حالم حذف کرد السا پالمر دختر شری که بخاطر هرچیزی که براش مهم بود با چنگ و دندون میجنگید آخر از خودش شکست خورد

من اونو از خودم گرفتم
و الآن دلم براش تنگ شده نه من حتی نباید دلم براش تنگ شه من کیم که دلم براش تنگ بشه؟ من دیگه السا تاملینسن نیستم من الایزا هیل ام الایزا هیل دیگه هیچ سنخیتی با تاملینسن ها نداره
پلک زدم و تو اشک خودم غرق شدم سریع پاکش کردم و با آسودگی متوجه شدم هری هنوزم بهم نگاه نمیکنه که بخاطرش خیلی ممنونم

السا:"من این مدت باید کجا بمونم؟"

هری:"خونه ی من که البته جای راحتی نیست."

خندیدم:"پس تا وقتیکه یه کار و البته یه جا برای خودم پیدا کنم اینجا میمونم"

هری:"کار و یه جا برای خودت؟ هی اینا تا چند وقت دیگه حل میشه و میتونی برگردی پیش بابات تا لوست کنه"

السا:"خودتم میدونی که درست نمیشه و باور کن اصلا نمیخوای من تو خونه ات باشم."

هری:"اگه بخوام صادق باشم تو فقط یه باد مخربی ولی لویی زنده ام نمیذاره اگه بفهمه"
خنده دار نبود ولی اعصاب درهم و برهممم تصمیم گرفت بخنده: "بهش میگم من مجبورت کردم اون میدونه من چه جونوریم در ضمن من 18 سالمه میتونم روی پای خودم بایستم"

DaddyWhere stories live. Discover now