Chapter 40

634 82 44
                                    


از دیدگاه راوی

لویی درحالیکه از عصبانیت مشتشو روی میز میکوبید گفت:"چطور کارشون قانونیه؟ اونا السا رو بزور با خودشون بردن."

برای لویی باور اینکه نتونسته بود جلوی اونارو بگیره تا السا رو نبرن واقعا سخت بود اون یه هفته بود که داشت تلاش میکرد اما وکیلش مدام میگفت که کاری نمیشه برای السا کرد چون اونو به یه تیمارستان روانی انتقال دادن و این به معنی اینه که اگه اون بخواد تلاشی کنه به جرم آزار روحی و جسمی به زندان فرستاده میشه

وکیل:"آقای تاملینسن من واقعا متاسفم ولی من دارم تمام تلاشمو میکنم ."

لویی داد زد:"نه تو فقط اینجا نشستی و چرت و پرت و گوه تحویلم میدی اونا خیلی راحت با زور وارد خونه ام شدن بدون نشون دادن مدارک السا رو با کتک با خودشون بردن اونا به من حمله کردن و حالا داری میگی کارشون کاملا قانونی بوده؟ داری در مورد قانون بگا رفته ی کدوم خراب شده ای حرف میزنی؟ السا روانی نیست منم یه کودک آزار نیستم ولی اونا خیلی ساده قضیه رو اینطوری جلوه دادن و من اصلا نمیفهمم برای چی تورو استخدام کردم وقتی به هیچ دردی نمیخوری."

وکیل:"آرامش خودتونو حفظ کنین اینطوری به نتیجه ای نمیرسیم."

لویی:"دو هفته دو هفته ی لعنتیه که من ندیدمش و اونو بردن به یه تیمارستانی که من حتی اجازه ی ملاقاتشم ندارم  و معلوم نیست تو هر ساعتی که اونجا میگذرونه چه عذابی بهش میدن تو نمیفهمی دخترم اونجاست و من...من..نتونستم کاری براش کنم حتی نتونستم باهاش حرف بزنم و حالا تو بهم میگی آرامشمو حفظ کنم؟"

وکیل:"گوش کنین من.."

لویی:"نه دیگه نمیخوام گوش کنم فقط یه راه حل پیدا کن تا دخترمو بهم برگردونی همین."
کتشو برداشت و از دفتر وکیل بیرون رفت و درو کوبید
سوار ماشینش شد و از کلافگی مشتاشو به فرمون کوبید:"لعنتی لعنتی"

و با ناامیدی سرشو روی فرمون گذاشت اشک تو چشماش جمع شده بود اما نمیخواست گریه کنه هنوز زود بود که نا امید بشه و ضعف نشون بده برای برگردوندن السا باید قویتر از این میبود

گوشیش زنگ خورد و اونو برداشت حتی به اسم روی صفحه هم نگاه نکرد:"الو؟"

-سلام رفیق چطوری؟

لویی:"حوصله ندارم هری"

هری:"میدونم چه حسی داره"

لویی اعتراض کرد:"نه نمیدونی چون تا حالا دخترتو جلوی چشمت ازت ندزدیدن درحالی که هیچکاری نمیتونی بکنی تا برش گردونی یا حتی عذابشو از بین ببری تو نمیفهمی کیر دوشی عوضی"

هری:"خیله خب من نمیفهمم ولی یه راه حل فوق غیر قانونی دارم که اگه گیرمون بندازن یه حبس ابد پای جفتمون مینویسن"

DaddyWhere stories live. Discover now