Daddy

Chapter 58

تینا همونطور که ورقه هارو با دقت بررسی میکرد گفت:"مطمئنی همه ی اینا برای متهم کردنش کافیه؟"

وکیل تینا با اکراه سری به تایید تکون داد:"من نمیفهمم چرا میخواین اون مرد رو متهم کنین"

تینا :"آقای چارلز من اون مرد رو متهم نمیکنم اون مجرمه اون دختر بخاطر اون خودکشی کرد"

آ.چارلز:"خودتونم میدونین که این حرفتون چقدر مسخره اس چون من خودم این مدارکو درست کردم و میدونم که همه اشون ساختگی ان"

تینا:"فکر نکنم بهتون اجازه ی دخالت داده باشم شما برای ما خدمتی انجام میدین و هرماه چک حقوقتونو دریافت میکنین فکر نکنم بیشتر از این جز وظایفتون باشه"

آ.چارلز:"البته ولی به عنوان کسیکه تقریبا همه ی افراد این خونواده رو میشناسه فقط یه نصیحتی دارم بیرحمی پدرتون خواهرتونو به کشتن داد و بیرحمی شما دختر خواهرتون نتیجه ی همه ی اینا جز بدبختی چی بوده؟"

تینا:"بیرحمی؟ بیرحمی؟ خواهرم یه گناهکار بود که اون بچه رو با گناه به وجود آورد من تمام تلاشمو برای نجات اون بچه کردم ولی اون نخواست نجات پیدا کنه"

آ.چارلز:"آره با اسم گذاشتن روی خواهر تون و دخترش خودتون تبرئه کنین بگین که گناهکارن ولی حقیقتو عوض نمیکنه"

تینا:"بهتره قبل ازینکه با همدیگه خصومت پیدا کنیم جایگاه خودتونو بشناسین"

آ.چارلز:"من بخوبی جایگاه خودمو میشناسم و تو خیلی از پرونده ها با شما همراه بودم ولی این یکی خیلی اذیتم میکنه"

تینا:"چی میخواین بگین؟"

آ.چارلز:"میخوام استعفا بدم"

تینا:"هیچکس بعد از استعفای خودش زنده نمونده تا داستانشو برای بقیه تعریف کنه"

آ.چارلز:"میدونم و درضمن کسی رو هم ندارم که بخاطرش نگران باشم آخرش اینه که منم میمیرم همه میمیرن"

تینا لبهاشو روی هم فشرد طوریکه مثل یه خط باریک شد و رفتن وکیل رو تماشا کرد و آ.چارلز با لبخندی از سر آسودگی قدم برمیداشت

---------------------------------------------

رزالین با دیدن صفحه ی گوشیش نیشش تا بناگوش باز شد لویی بهش یه پیام داده بود اما قبل از اینکه بازش کنه گوشیش از دستش قاپیده شد

و اون با اعتراض داد زد:"هی؟"

میراندا با خنده گفت:"میخوام ببینم کیه که بخاطرش مثل احمقا داری میخندی"

رزالین اعتراض کرد و دستشو دراز کرد تا گوشیشو پس بگیره:"هی اونو پسش بده"

میرانده درحالیکه با یه دستش اونو عقب نگه میداشت اسم روی صفحه روخوند:"هاس...کی؟ هی؟ تو به یه سگ پیام میدی؟"