Chapter 75

352 42 11
                                    

الایزا درحالیکه اسلحه ی بیهوشی رو تو دستش گرفته بود نگاه آخری بهش انداخت و وارد اتاق شد جاییکه مادر رزالین به تخت بسته شده بود

خب ملاقات قبلی خوب پیش نرفته بود و همونطور که الایزا انتظار داشت به بیهوش کردنش ختم شد و تا امروز اون بیهوش بود ولی با اتفاقاتی که امروز افتاده بود الایزا تصمیم گرفته بود از راه خشن وارد بشه بهرحال اون زن هیچ چاره ای براش نذاشته بود
خ.اسمیت از پشت چسبی که روی دهنشو گرفته ناله ی اعتراض در داد و الایزا با بیحوصلگی چسبو ناگهانی کند و باعث شد اون جیغ بکشه

الایزا:"خیله خب خانم ما باید با هم حرف بزنیم"

خ.اسمیت:"این آدم رباییه من ازتون شکایت میکنم"

الایزا:"هرغلطی خواستی بکن ولی اینم در نظر بگیر که من همیشه آماده ی شلیک به کونتم

خ.اسمیت:"شما ازم چی میخواین؟"

الایزا:"وظیفه طبیعیتو خوب انجام بدی و یه مادر خوب برای دخترت باشی"

خ.اسمیت:"اون کسیه که از یه متجاوز حامله شده و حالا من سرزنش میشم؟"

الایزا جلوی خودشو گرفت تا بخاطر توهین به لویی بهش حمله نکنه:"آره چون اون دختریکه اسمشو فاحشه گذاشتی داره با تمام وجود برای اون تخم متجاوز میجنگه و تو آدم پاک قضیه اونو رها کردی"

خ.اسمیت:"بذارین من برم"

الایزا:"نه چون برخلاف اینکه تو اونو دختر خودت نمیدونی اون تو رو مادر خودش میبینه و ممکنه براش خطرناک بشی چون ازت به عنوان طعمه استفاده میکنن اه اگه میتونستم خودم بهت شلیک میکردم تا از شرت خلاص شم ولی دختر احمقت دوستت داره حتی با اینکه پسش زدی"

خ.اسمیت:"نه من دیگه دختری به اسم رزالین ندارم اونم تو تصادف چندسال پیش همراه شوهرم مرد"

الایزا:"حق نداری چون یه مادر کثیف بی مسئولیتی اونو دفن کنی اون نمرده زنده اس و وظایف مادری رو از تو که 22 سال مادر بودی بیشتر بلده"

خ.اسمیت:"من سر حرف خودم هستم"

الایزا:"لعنت بهت اون دخترته و بچه اشم نوه اته تو دیگه چه جور جونوری هستی؟"

خ.اسمیت:"بهتون میگم بذارین برم"

الایزا غرید:"زنیکه ی لجباز فاحشه"

و برگشت و اونو باز کرد و سرجاش نشوند:"ببین امروز دخترت بخاطر اینکه تو حاضر نشدی حداقل به عنوان یه پزشک کمکش کنی با پای خودش نزدیک بود سرشو به باد و بچه اشو از دست بده من تورو نمیدونم ولی این خونمو بجوش میاره وقتی یکی میتونه کمک کنه و ادای آدم خوبا رو درمیاره و عقب می ایسته میری بیرون از این در دخترتو تو بغلت میگیری و براش مادری میکنی وگرنه بدجور باهم مشکل پیدا میکنیم"

DaddyWhere stories live. Discover now