Chapter 31

639 77 10
                                    


از دیدگاه راوی

لویی پشت تلفن در حال صحبت با خانم گریفیت بود.

خ.گریفیت:"شما مطمئنین؟ السا بیدار شده و خودشو برهنه کرده و هیچ اتفاق بدی نیفتاده؟"

لویی:"کاملا مطمئنم حتی میتونم فیلم ویدیوییشو براتون بفرستم البته فکر نکنم اگه السا بفهمه که تو اتاقش دوربین کار میذارم چندان خوشحال بشه."

خ.گریفیت:"اما این تقریبا غیرممکنه السا امکان نداره بدون ایکه خرابکاری راه بندازه این مرحله رو رد کنه."

لویی:"شاید اشتباه میکردین."

خ.گریفیت:"نه السا احساسات عمیق خودشو اینطوری بروز میده و اکثریت اونا هم ناامنی خشم و ترس هستن السا هرگز تو همچین موقعیتی آروم نبوده."

لویی:"نه تنها آروم بوده بلکه از خواهر من طراحی هم کرده و براش یه یادداشت دخترونه گذاشته."

خ.گریفیت با ناباوری جیغ زد:"چی؟؟"

لویی:"آه ..خب ..."

خ.گریفیت با دستپاچگی من و من کرد:"متاسفم نتونستم خودمو کنترل کنم من ..."

لویی:"مشکلی نیست."

خ.گریفیت:"باورم نمیشه بالاخره تونستین یه چیزی رو تو السا تغییر بدین."

لویی:"فکر نکنم اون هنوزم فکر میکنه من منحرفم."

خ.گریفیت:"اما از ته قلبش بهتون اعتماد داره اون اگه با کسی راحت نباشه خودشو اذیت نمیکنه که حتی پنج دقیقه از وقتشو براش بذاره."

لویی:"یعنی میخواین بگین که..."

خ.گریفیت:"آره دارم میگم از فرصتی که بدست آوردین نهایت استفاده رو ببرین چون السا بهمین سادگیا دوباره نرم نمیشه."

لویی:"حتما خانم."
و گوشی رو گذاشت و خانم گریفیت با خوشحالی وصف ناپذیری رو به یکی از پرستارها گفت:"السا اون بالاخره داره بهتر میشه."

پرستار:"نمیتونم بگم خوشحال نیستم اما نگرانم."

خ.گریفیت اخم کرد:"چرا؟"

پرستار:"ببینین قبلا که السا پرخاشگر بوده نگران این نمیشدیم که عاشق بشه ولی اگه اون عاشق لویی تاملینسن بشه درحالیکه اون حتی به چشم یه زن نگاش نمیکنه فکر نمیکنین که ممکنه که بیشتر آسیب ببینه؟ شاید حتی اینبار مشکلش بغرنجتر بشه."

خ.گریفیت:"السا؟ عاشق بشه؟ لویی تاملینسن اونو بعنوان دخترش برده"

پرستار:"ولی هممون میدونیم السا قبول نکرد که اون پدرش باشه و اینکه تاملینسن خیلی ازش بزرگتر نیست اون دختریه که هیچوقت محبت مستقیم و توجه از طرف هیچ مردی نداشته و ممکنه اینو با عشق اشتباه بگیره."

خ.گریفیت لبشو گزید:"السا احمق نیست اون میدونه که نباید عاشقش بشه."

پرستار:"اون فقط یه نوجوون 18 ساله اس و اون اولین مرد زندگیشه. فکر میکنین به اندازه ی کافی بزرگ شده تا بتونه خوب رو از بد تشخیص بده؟ ببینین هیچکس بخاطر اینکه خواستین بهش کمک کنین سرزنشتون نمیکنه نیت شما خالص و پاکه اما قبل از اینکه السا بدجور آلوده بشه اونو برش گردونین اینطوری اونو از آسیب حفظ میکنین."

DaddyWhere stories live. Discover now