Chapter 84

313 49 10
                                    


هری از خونه بیرون رفته بود و الایزا در حالیکه ناخن شستشو لای دندوناش گرفته بود مدام به ساعت نگاه میکرد

رزالین:"هی اون مطمئنا حالش خوبه در ضمن تنها هم که نرفته"

الایزا:"تو نمیفهمی طرف حسابمون تیناست اون خیلی راحت از شر آدما خلاص میشه"

لویی:"ببخشید که اینو میپرسم ولی تو چطوری تینارو میشناسی؟"

الایزا:"خب یکم باهاش سر یه مسایلی اختلاف نظر داشتم"

لویی:"آخه اون چرا باید با یه وکیل جوون دربیفته؟"

الایزا:,شما بمن بگین که چرا اون باید با یه خواننده ی جوون دربیوفته"

لویی:"اون دخترمو میخواست و اونو ازم گرفت"

الایزا:"مشکل منم مشابه شما بود اون منو میخواست و پاپا نمیخواست که من برم پیشش بنابراین یکم به مشکل برخوردیم"

لویی:"تو چطوری جون سالم بدر بردی؟"

الایزا:"پاپا به این سادگیها منو به اون جادوگر نمیباخت منم خیلی تلاش کردم و تقریبا مردم تا بتونم نجات پیدا کنم"

لویی:"پس چرا قبول کردی تا دوباره باهاش دربیفتی؟"

الایزا لبخند زد و شونه اشو بالا انداخت:"نمیدونم شاید یه کوچولو بخاطر فلفل نمکی"

لویی:"پس خوش بحال فلفل نمکی"

الایزا:"هی رزالین پس از کی مشخص میشه بچه ی کج کوله ات دختره یا پسر؟"

رزالین:"چرا همیشه میپرسی؟ تو که موضع خودتو با بکار بکردن ضمیر های دخترونه مشخص کردی"

الایزا:"البته من میخوام اون یه دختر باشه دلم میخواد لوسش کنم و موهای وحشیشو شونه کنم و جیغشو دربیارم"

رزالین:"تو به بچه ی من نزدیک نمیشی"

الایزا:"جلومو بگیر اون خودش میاد طرفم چون منو بیشتر دوست داره"

لویی:"و اگه پسر باشه؟"

الایزا:"مطمئن شین که زیاد دور و برم نپلکه"

رزالین:"اون بدجور فمنیسته"

لویی:"دارم میبینم"

الایزا خواست در دفاع از خوش چیزی بگه که صدای باز شدن درو شنید و با دیدن هری تو بغلش پرید و بوسیدش"

هری:"هی؟چی شده؟"

الایزا:"بیست دقیقه دیر کردی"

هری:"بیست دقیقه زمان زیادی نیست"

الایزا:"میشه یه نفرو تو کمتر از 30ثانیه کشت پس 20 دقیقه خیلی زیاده"

و ناگهان متوجه سه نفر دیگه شد که بطرز عجیبی وسایل خونه براشون جذاب شده بود
زین نایل و لیام

DaddyWhere stories live. Discover now