Chapter 55

556 71 5
                                    


هیچ چیز نمیتونه بدتر از این باشه که با موهای فرفری درهم گوریده از خواب بیدار شی و هیچکس مثل الایزا با این حس آشنا نبود شب قبل بعد از حموم با موهای خیسش روی تخت بخواب رفت و صبح که بیدار شد مطمئن بود که اگه هری ببینتش تبدیل به سنگ میشه
(افسانه ای یونانی که درآم مدوسا زنی که بخاطر نفرین یک الهه بنام آثینا روی سرش بجای مو مار روییده بود و هرکس با نگاه کردن به او تبدیل به سنگ میشد)

هرچند بدش نمیومد که واقعا این اتفاق بیفته مخصوصا که هری تازگیها مجبورش میکرد چیزای احمقانه یاد بگیره چیزای دخترونه که تقریبا تمام عمرش نمیخواسته وارد زندگیش بشن موهاشو جلوی آیینه صاف کرد لعنت از موهای بلوند متنفر بود و هری گفته بود بیرون از خونه باید لنز سبز بذاره لعنت حتی از چشمای سبز هم متنفر بود

اون عاشق چشمای آبی بود مثل چشمای لویی که یه موج آرامش و گرمارو بهش القا میکرد ولی چشمای سبز باعث میشد احساس بدی بهش دست بده انگار که یه مار داره تو شکمش تکون میخوره

به کیف وسایل آرایشش نگاه کرد لعنت ازشون متنفر بود بحد مرگ از هیچکدومشون نمیتونست استفاده کنه و این واقعا عذاب آور بود و هری مدام میگفت مجبوره آرایش کنه تا قیافه اش لوش نده و اون اینو دوست نداشت هیچ چیز این زندگی جدید براش خوشایند نبود اون معمولا زود به محیطهای جدید عادت میکرد ولی این محیط جدید تمام موجودیتشو ازش گرفته بود

نمیخواست آرایش کنه اما مجبور بود چون هری گفته بود که میخواد ببینه چقدر یاد گرفته و اون نمیخواست هری رو عصبانی کنه لعنت این زندگی جدید افسار الایزا رو داده بود دست هری و الایزا ازش متنفر بود ولی نمیتونست مخالفت کنه اون میخواست لویی رو ببینه

کارشو شروع کرد یکم کرم پودر به صورتش مالید تا کمی پوستش روشنتر جلوه کنه و خالهای صورتشو تا حدی بپوشونه
مخصوصا خالیکه بالای ابروی چپش داشت و بعد کمی ریمل زد و یه خط چشم کلفت کشید خوبی چشمای درشت قهوه ای همین بود خط چشم کلفت که معمولا جلوه ی چشمای رنگی رو کم میکنن باعث زیبایی چشمای قهوه ای میشدن
و دوباره به خودش تو آیینه نگاه کرد نه هنوزم بیشتر ریمل میخواست و یاد مژه های بلند زین افتاد اون خیلی از صورتش طراحی کرده بود و میتونست به جرئت بگه همونقدر که لبای هری دخترونه ان مژه های زین هم هستن نمیتونست بگه که حسودیش نشد چون بعد از کلی ریمل کاری هم نتونسته بود چیزی نزدیک به مژه های اونو دربیاره شایدم فقط ناشی بود
رژگونه یکی از انتخابهای الایزا نبود چون نمیتونست کنترلی روش داشته باشه و همیشه خراب میکرد آخرشم جوری درمیومد انگار که یکی بهش سیلی زده
پس فقط یکم نوک انگشتشو به رژلب قرمز کمرنگش زد و اونو روی گونه اش مالید احمقانه اش که به عنوان یه نقاش خیلی بلد نبود صورت خودشو نقاشی کنه و از بین رژ لبهایی که داشت قرمز پررنگ رو انتخاب کرد ولی نه قیافه اش بدجور با اون آژیر میشد شاید سرخابی انتخاب بهتری میبود
به آیینه نگاه کرد تا نتیجه کارشو ببینه
فقط با یه کلمه میشد توصیفش کرد
افتضاح

DaddyWhere stories live. Discover now