رزالین:"الایزا حالت خوبه؟ احساس میکنم داره از گوشات دود میزنه بیرون"الایزا:"ببین رزالین از این به بعد مسئولیت همه ی کارات با خودمه حتی وقتی بالا میاری من مراقبتم هرچیزیم لازم داری میای و به خودم میگی باشه؟"
رزالین:"تو چته؟"
الایزا:"هیچی فقط میخوام خودم مراقب خواهر کوچولوم باشم و بهت گفته باشم زیاد دور و بر هری نمیپلکی"
رزالین:"ببخشید ولی تو تا دیروز پرچم هیچکس بهم نزدیک نشه رو تکون میدادی یهویی شدی خواهر نمونه سال؟"
الایزا:"همینکه گفتم حتی نصفه شبم شد میای پیش خودم باشه؟"
رزالین:"حتی اگه یهویی اشکم دربیاد؟"
الایزا:"آره"
رزالین:"الایزا تو مسموم شدی یا یه چیز اشتباهی خوردی؟"
الایزا:"چطور؟"
رزالین:"آدماییکه گریه میکنن کلافه ات میکنن تو واقعا چه مرگت شده؟"
الایزا:"فقط میخوام مسئولیتمو به گردن بگیرم"
رزالین:"مشکلی نیست هری و مامان مراقبمن"
الایزا:"نه ترکیب الایزا و مامان بهتره گفتم خودم میخوام مراقبت باشم"
رزالین:"چرا هری نه؟ اون یجورایی عموی کج و کوله اس"
الایزا:"و منم خواهرشم خواهر به عمو ارجحیت داره"
رزالین:"تو حسودیت شده؟"
الایزا:"چی؟ نه"
رزالین:"نترس کج وکوله عموتو ازت نمیدزده"
الایزا:"اولا هری عموی من نیست دوما من نگران این نیستم که کج و کوله باهاش خیلی صمیمی بشه نگران اینم که..."
و قبل ازینکه خودشو لو بده ساکت شدرزالین: نگران اینی که چی؟"
الایزا:"هیچی؟"
رزالین:"پس مهم نیست من بازم میرم پیش هری"
و الایزا تشر زد:"نه"
رزالین:"پس بهم بگو"
الایزا:"گفتم که مهم نیست فقط به هرچیزیکه میگم گوش کن خب؟"
رزالین:"اول بگو چی میخواستی بگی"
الایزا:"لعنت بهت گفتم که هیچی"
رزالین:"باورم نشد"
الایزا:"خیله خب میخوای بدونی؟ بذار اینطوری بگم ازت متنفرم از کج وکوله هم متنفرم چون تمام کساییکه دوستشون دارمو دارین ازم میگیرین کج کوله بابامو و تو هم هریو"
رزالین:"چی داری میگی؟"
الایزا:"هری ازت خوشش میاد"
رزالین:"امکان نداره من دوست پسر دارم و درضمن بخاطر حاملگی هرلحظه داره هیکلم گنده تر میشه چطور ممکنه یکی ازم خوشش بیاد؟"
YOU ARE READING
Daddy
Fanfictionمن 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_