الایزا بهترین تلاششو کرد تا وقتی که با لویی دست میده دستش نلرزه:"الایزا هیلز هستم از دیدنتون خوشوقتم"درواقع وقتی هری گفت که قراره اینطوری به لویی نزدیک بشن الایزا حسابی ترسیده بود چون ممکن بود کار اشتباهی کنه
هری از پشت لویی ابروهاشو بالا برد و الایزا از حرص چشماشو تنگ کرد خب عصبانی شده بود چون میدونست اینکار هری کاملا طعنه آمیز بود انگار که بخواد بگه نمیدونستم میتونی تا این حد مودب باشیلویی:"منم همینطور"
و به رزالین اشاره کرد:"و اینم رزالین دوست دختر دوست داشتنی منه"
الایزا با لبخندی زورکی به اونم دست دادهری:"خیله خب انقدر ضایع به عموزاده ی دور مامانم زل نزنین بهتر نیست بشینیم؟"
هری الایزا رو با خودش کشید و هردوشون روی مبل نشستن و الایزا با حرص زمزمه کرد:"عموزاده ی دور مامانت؟"
هری از خودش دفاع کرد: "تو ایده ی بهتری داشتی؟"
الایزا تسلیم شدلویی:"جالبه هری تو تا حالا درمورد این عموزاده ی...دور..مامانت چیزی نگفته بودی"
هری:"خودمم تازه کشفشون کردم"
لویی:"حالا چطوری کشفشون کردی؟"
هری:"هیچی مثل همه ی دراما های خز تو فروشگاه همدیگه رو دیدیم"
الایزا:"زیاد هری رو جدی نگیرین اون زیادی فیلم رمانتیک نگاه میکنه"
هری:"الآن به سلیقه ی من تو انتخاب فیلم توهین کردی؟"
الایزا اونو نادیده گرفت:"خب من بتازگی یه پیشنهاد کار جدید بهم شد ولی پاپا میگفت نمیتونم تنهایی از خودم مراقبت کنم بنابراین به آن(مامان هری)زنگ زد و اونم گفت که میتونم تا وقتیکه کارامو انجام بدم خونه ی هری بمونم"
لویی طعنه زد:"اوه واقعا فرد مورد اعتمادیه"
هری چشاشو چرخوند و گفت:"خب آقای خائن اوضاع با رز چطور پیش میره؟"
رزالین:"رزالین..من اسمم رزالینه"
هری:"همه دخترا رو اسمشون حساسن؟"
الایزا لبخندی زد شایدم رزالین اونقدرها هم ناخوشایند نباشه
رزالین:"اسم منو پدرم انتخاب کرده هیچکس اجازه نداره غلط تلفظش کنه یا کوتاهش کنه و درمورد روابطمون خیلی خوب و نزدیک و امیدوارم فاصله اتونو از دوست پسرم حفظ کنین"هری:"ببخشید ولی قبل از شما لویی عشق من بود"
لویی:"هری گندشو درنیار"
هری:"baby i loved u first"
لویی:"واقعا که حال آدمو بهم میزنی"
هری:"آره یه عوضی باش ولی تو بهم پیشنهاد ازدواج دادی و رهام کردی"
YOU ARE READING
Daddy
Fanfictionمن 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_