Chapter 64

586 56 29
                                    

لویی نالید:"شما مصیبتین"
و پتو رو بیشتر بالا کشید

نایل از اونور پتو گفت:"ماهم عاشقتیم لو"

لویی:"این ایده ی خز که هممون لخت بریم زیر پتو از کی بود؟"

لیام:"لازم به گفتنه؟"
صدای خنده ی بلند هری شنیده شد

لویی:"نه گرفتم"

زین:"من که دوستش دارم"

نایل:"پری بعد از شنیدنش چی میگه"

زین:"ببندش نایل"

نایل:"لیام میشه جاتو با من عوض کنی زین داره بد نگام میکنه"

هری:"زین اون عشق منه"

زین:"مگه لویی عشقت نبود؟"

و رو به لویی گفت:"مشکلی باهاش نداری؟"

لویی:"نه تازه دارم زیباییهای تورو کشف میکنم"

وزین یهو مثل دخترا دستاشو روی سینه هاش گذاشت و جیغ زد: به چه جرئتی منو دید میزنی؟"

لویی:"این یکی از دلایلیه که از رفتنت خوشحالم این چه صداییه که تو داری"

نایل:"پری هم یه جیغ جیغو مثل زینه من موندم بچه اشون چی میشه حتما تا 40 روز یه ضرب چهچهه میزنه"
همه از خنده ترکیدن

زین:"اوه این خنده دار بود؟ پس هری رو چی میگین اون اگه با یه فرفری ازدواج کنه بچه تو کلاف موهای خودش گم میشه"

نایل:"هی هری مشکوک رفتی تو فکر"

هری:"هیچی نیست"

هری:"اگه لویی با یه باسن گنده ازدواج کنه؟"

ایندفعه پسرا باتمام قدرت خندیدن

لویی عصبانی پاپ کرن رو بسمت همشون پرت کرد:"برین گمشین مثلا اینجان که حال منو خوب کنن"

لیام:"خب توهم یه چیزی بگو"

لویی:"باید مراقب باشیم لیام با یکی مثل خودش ازدواج نکنه"

لیام:"اتفاقا باید کسی باشه که دماغتونو بگیره منه بیچاره هم پدر بودم هم مادر خسته شدم بابا"

زین:چی میگی ده نفر باید تورو جمع کنن"

لیام:"بیدار کردن تو یه لشکر میخواد"

زین:"یا فقط یه السا"

یهو جو سنگین شد و نفس همشون قطع شد و با نگرانی به لویی نگاه کردن لویی که تو عالم خودش بود گفت:"آره اون مثل یه رئیس مستبده"
ولی انگار بیشتر داشت با خودش حرف میزد تا پسرا

هری دستشو روی شونه اش گذاشت
و لویی با یه لبخند نگاش کرد هرچند همه میتونستن درد رو تو چشماش ببینن

نایل:"بچه ها این دوربینه کجاست صحنه دوباره لری شد"

لویی:"قبل از همه من باید زبون تو رو کوتاه کنم"

DaddyWhere stories live. Discover now