از دیدگاه راویخ.گریفیت در حالی که تقریبا داشت التماس میکرد گفت:"نه بهم نگین که اون گریه کرد."
لویی:"خب گریه کرد خیلی زیاد ولی هی این خوبه نه؟ اون بالاخره داره بهم اعتماد میکنه."
خ.گریفیت:"جناب تاملینسن بهتره خیلی بهش امیدواری ندین اون 18 سالشه و..."
لویی:"منظورتون چیه؟ چرا نباید این کارو بکنم اون تا به حال هیچ امیدی تو زندگیش نداشته چرا نباید اینو بهش بدم؟"
خ.گریفیت کلافه گفت:"نمیدونم من...بعدا ..باهاتون تماس میگیرم."
لویی:"هی؟ نه! صبر کنین شما باید توضیح..."
خ.گریفیت گوشی رو گذاشت و سرشو میون دستاش مخفی کرد
و از گوشی کنارش دکمه ای که برای ارتباطش با منشی بود رو فشار داد و گفت:"به خانم ویلیامز بگین همین الآن بیاد به دفترم."منشی:"بله خانم"
خیلی طول نکشید که خانم ویلیامز اومد و قبل از این که بتونه چیزی بگه خ.گریفیت نالید:"فکر کنم حق با تو بود السا بطرز شوکه کننده ای وابسته ی اون شده ما همه امون میدونیم که السا چه رفتاری در مقابل مردها داره و فکر کنم واقعا عاشقش شده باشه."
خ.ویلیامز:"السا خودش اینو گفت؟"
خ.گریفیت:"نه ولی از تاملینسن شنیدم که وقتی شنیده اون بدون خداحافظی رفته بدجور گریه کرده اوه خدایا من با زندگی اون دختر چیکار کردم؟"
و شروع به گریه کرد. خ.ویلیامز پشت میزش اومد و پشتشو نوازش کرد:"هیش آروم باش ما باید یه راه حل خوب براش پیدا کنیم."خ.گریفیت اعتراض کرد:"چه راه حلی؟ السا عاشق اونه نمیتونیم که مجبورش کنیم نباشه میتونیم؟"
خ.ویلیامز:"آره اون فقط یه نوجوونه یکم براش گریه میکنه و باهاش کنار میاد فقط ما باید صلاحیت تاملینسن رو زیر سوال ببریم و السا رو برگردونیم."
خ.گریفیت:"نمیشه السا 18 سالشه و میتونه انتخاب کنه که با اون بمونه درضمن من با کلی قانون شکنی اونو تا دو ماه بعد از رسیدن به سن قانونی نگه داشتم اون از لحاظ قانونی دیگه قیم نمیخواد."
خ.ویلیامز:"و مطمئنا السا از حقوقش خبر نداره منظورم اینه که وقتی که مجبورشون کنیم و السا رو برگردونیم اونا هیچ کاری نمیتونن بکنن."
خ.گریفیت:"یعنی این همه بی رحمی لازمه؟"
خ.ویلیامز:"کاملا لازمه فکرشو بکن یه روزی السا به اون پسره میگه که عاشقشه و حتی شاید برای این که اونو بدست بیاره خودشو تقدیم اون کنه و خ.گریفیت اینجاست که باید بگم عقاید السا درمورد مردها بیراه نیست ممکنه اون ازش سو استفاده کنه و هیچکس نفهمه."
خ.گرفیت نالید:"من نمیخوام بهش ظلم کنم این طوری روحش آسیب میبینه."
خ.ویلیامز:"بیشتر از زمانی که از طرف تاملینسن مورد سواستفاده قرار بگیره آسیب نمیبیه شما یه اشتباهی کردین هیچکس سرزنشتون نمیکنه چون میخواستین بهش کمک کنین اما حالا که متوجه اشتباهتون شدین قبل از اینکه قضیه بغرنجتر بشه باید جلوشو بگیرین السا رو شده با زور برگردونین."
YOU ARE READING
Daddy
Fanfictionمن 18 سالمه تو فقط 5 سال ازم بزرگتری چطور میتونی بابام بشی؟ Cover by: @_exentric_