Chapter 41

567 79 19
                                    


لویی همونطور که به وسایل گریم روی میز نگاه میکرد با تردید پرسید:"مطمئنی این قراره بهمون کمک کنه؟"

هری با رضایت به وسایل خیره شد و گفت:"البته"

نایل:"بچه ها یعنی هیچ راه قانونی ای...؟"
زین هری لویی و لیام حرفشو با تحکم بریدن:"نه!!!"

لیام:"ولی من میگم قراره هممون به فاک بریم"

زین:"نه بیاین مثبت گرا باشیم؟"

که با نگاه عاقل اندر سفیه چهارتای دیگه روبه رو شد:"خیله خب فقط خواستم یکم روحیه امو حفظ کنم"

و دستاشو به نشونه تسلیم بالا برد و ادامه داد:"با اینکه از همین الآن میدونم کون هممون جر رفته اس"

هری اخماشو درهم برد:"میشه انقدر مثل ملوانا فحش ندین واقعا رو اعصابه"

لویی:"تقصیر ما نیست که جنابعالی یه دیوث مودب بگا رفته ای"

هری با حرص گفت:"من اصلا نمیفهمم چرا دارم برای نجات اون دختره تلاش میکنم اون زده سر و ته گروهو یکی کرده"

نایل:"سخت نگیر رفیق"

لیام:"ببخشید که میپرسم ولی کی قراره اینارو بذاره رو صورتمون؟"

هری:"زنگ زدم واحد پشتیبانی"

صدای زنانه ای تو اتاق پیچید:"سلام آقایون"

و همه برگشتن و با دیدن لو تعجب کردن

هری با لبخند زمزمه کرد:"قبول کرده اینکارو برامون بکنه و تو جرممون شریک شه"

لو(نویسنده:آرایشگر پسرها که بطرز معجزه آساییی بعد از اونهمه مشنگ بازیهای اونا هنوز یه شونه ی دندونه دار فلزی تو کونشون نکرده):"البته شرط داره جناب استایلز"
هری تصنعی سرفه ای کرد و اشاره کرد که جلوی پسرا چیزی نگه 

لویی:"لو بهم نگو که میخوای با هری به شوهرت خیانت کنی حداقل یه مرد برای خودت پیدا میکردی"

هری:"لویی الآن بنظرت خیلی بانمک اومدی نه؟"

لویی:"آره عجقم همه میگن که با نمکم"

نایل:"حالا شرطه چی بوده؟"

زین:"هری من واقعا میخوام بدونم"

هری:"بیخیالش"

لیام:"اوه پس واقعا همونیه که لویی گفت؟"

هری با عصبانیت گفت:"نه"

لو با خنده گفت:"من واقعا میخوام بهشون بگم"

هری:"لو اصلا جالب نیست که اینکارو بکنی"

زین:"لو همین الآن بگو"

لویی موذیانه نگاهی به همه انداخت و گفت:"من دارم کم کم بدجور شک میکنم."

لو رو به هری که بدجور دلخور و عصبانی بنظر میرسید گفت:"تو میگی یا خودم بگم؟"

نایل:"هری بگو دیگه"

هری:"خیله خب"
و نگاهی به پسرا انداخت که جوری داشتن نگاش میکردن انگار قراره خبر بارداری اوبامارو بهشون بده(فکر کن یه درصد هه هه)
و ادامه داد:"یه روز تموم باید پیشبند آشپزخونه ببندم و کاراییکه اون به عنوان یه خانم خونه دار انجام میده رو انجام بدم"

لویی"لو بدجور عاشقتم"

نایل:"روزشو بهم بگین من با دوربینم میام"

هری تهدید کرد:"حتی فکرشم نکن نایل"

لیام:"اوه این فیلمه یوتیوبو میترکونه"

هری:"جرئتشو نداری"

زین:"لو لوکسی هنوز پوشک میپوشه؟"

لو با ناراحتی گفت:"نه"

زین:"اه حیف چه صحنه ای میشد"

هری داد زد":بسه دیگه خفه شین با همه اتونم"
و همه بسختی سعی کردن خنده هاشونو قورت بدن ولی نیشای بازشون جمع شدنی نبود

هری به لویی گفت:"میدونی چیه اون دختر توئه اصلا چرا من باید اینکارو بکنم تو میکنی"

لویی:"نه رفیق برو انجامش بده و برای دارسی یکم تمرین کن"

و لو با لبخند گفت:"خب اول از کی شروع کنم؟"

همه به اتفاق گفتن:"زین!"

زین:"چرا همیشه من؟"

لویی:"چون تو همینطوریشم قیافه ات پیاده اس پس مشکلی پیش نمیاد اگه یکم ریده بشه توش یجورایی رنگ خودته"

زین صورتشو کج و معوج کرد:"اینو کسی میگه که اون باسن شفابخشو داره؟"

لویی:"چیه چشتو گرفت؟پس پری چی شد؟"

زین:"ببند گاله رو تا وقتی هری هست من به باسنت چیکار دارم؟"

هری:"بچه ها همین الآن دهنای بگا رفته اتونو ببندین دیگه نشنوم کسی تو خونه ی لعنتیم فحش بده"

نایل:"اما هری تو خودت..."

هری:"همینکه گفتم زین خفه شو و کون تنبلتو بذار روی اون صندلی و لو کارتو شروع کن"

لو ابروهاشو بالا برد و یه لبخند معنادار زد و کارشو با زین شروع کرد

DaddyWhere stories live. Discover now