Chapter 60

537 57 9
                                    

هری با خنده گفت:"الایزا تو داری کف استخرو میبینی هیچی اینجا نیست و اگه بود احساس نمیکنی اول به من حمله میکرد؟"

شنا یاد دادن به الایزا بدتر از کابوس بود چون اون از آب میترسید نه از خود آب یه توهم عجیب از اینکه یه موجودی زیرش باشه وب هش حمله کنه داشت و تقریبا 45 دقیقه بود که فقط داشت با هری بحث میکرد

الایزا:"خب معلومه از تو میترسه چون بدنت پر از خالکوبیه"

هری:"الایزا میشه انقدر بچه نباشی؟ یعنی چی که از من میترسه؟ اینجا اصلا چیزی نیست"

الایزا:"ممکنه خطای دید باشه"

هری:"الایزا خواهش میکنم حداقل از غرق شدن بترس اونوقت میدونم چیکار کنم"

الایزا:"یکم بهم وقت بده"

هری:"الایزا به ساعت نگاه کن کلی وقت داشتی تا خودتو وقف بدی من که از بس تو آب موندم دستام چروک شدن"

الایزا:"دستات چروکن چون پیری اصلا نمیخوام من برمیگردم تو خونه"
و راهشو کشید تا بره هری با حرص از تو آب در اومد و برگشت و زیر باسن الایزا رو گرفت و مثل یه کیسه آرد انداختتش رو شونه اش

الایزا:"بذارم زمین"

هری جواب نداد و الایزا با دیدن اینکه هری داره بطرف استخر میره وحشتزده جیغ زد:"منو بذار زمین استایلز وگرنه بد میبینی"

هری:"مایه اش استفاده ی دوباره از تفنگ بیهوشیه"

و الایزا رو پرت کرد تو آب

الایزا سعی کرد جیغ بزنه ولی جیغش تو آب خفه شد و وحشتزده به اطراف نگاه میکرد تا جونوری زیر آب نباشه

و هری کنار استخر چشماشو چرخوند این دختر واقعا یه چیزیش میشد

الایزا یکم دیگه نگاه کرد و وقتی اعتماد کرد آروم روی پاهاش ایستاد و سرشو از آب بیرون آورد

هری:"دیدی هیچی نبود"

الایزا:"تو نباید منو اونطوری پرت میکردی "

هری:"الایزا این استخره و هیچ جونوری توش نیست و نمیخواد بکشت"

الایزا:"خیله خب فهمیدم حالا میشه برم؟"

هری:"از آموزش فرار نمیکنی"

و پرید تو استخر و الایزا شروع به شنا کرد

هری با تعجب نگاش کرد:"تو شنا بلدی؟"

الایزا:"آره یکم چون ممکنه یه احمقی تصمیم بگیره پرتم کنه تو آب"

هری:"اما تو که مثل بچه ها جیغ میزدی چطور یادگرفتی؟"

الایزا:"آخه ممکن بود یه چیزی زیر آب باشه و من چون شنا بلد نیستم نتونم از دستش دربرم"

هری:"داری باهام شوخی میکنی دیگه؟ ببینم کسی درموردش میدونه؟"

الایزا:"فکر نکنم همه فکر میکنن از آب میترسم"

DaddyWhere stories live. Discover now