6. Concert

166 32 20
                                    

دو ماه از کلاس رفتنم گذشت که آکادمی اعلام کرد قراره کنسرت و تئاتر آموزشی برپا بشه. ما، بچه های بازیگری، گریم و... همه اجرا داشتیم. البته همه مون با گزینش انتخاب شدیم. از کلاس ما، من و فرد به همراه یکی از دخترا به اسم ورانیکا.

اینو می دونستم که وقتی من انتخاب شدم، حتما اون دختر هم انتخاب میشه. یه حسی بهم می گفت میتونم اونجا توی کنسرت پیداش کنم. مگه می شد اون بخونه و من نشناسمش؟ امکان نداره.

یه اجرای دو نفره با ورانیکا داشتم و دو تا اجرای دیگه که قرار بود با بند برای اجرای بقیه گیتار بزنم.
از بابت نواختن استرسی نداشتم چون تا حالا شاید صد بار توی برنامه ها و کنسرت های مختلف زده بودم؛  ولی خوندن فرق داشت. خوشحالم که اجرام سولو نیست.

یک روز قبل از اجرا، روی تختم نشسته بودم و تمرین می کردم که تلفنم زنگ خورد. استاد کوپر بود. یعنی چی کارم داره؟ جواب دادم:《 بله استاد؟》 با صدای لرزون گفت:《 سلام پسرم! شبت به خیر. تمرین ها چه طور پیش میرن؟》

_ همه چیز خوبه. اتفاقی افتاده؟

_ متاسفانه بله. ورانیکا مریض شده. گلوش باد کرده نمیتونه بخونه.

انگار که برق سه فاز بهم وصل کرده باشن از جا پریدم:《 چی؟》استاد گفت:《 حالش خوب نیست. اگه یه گلو درد معمولی بود، با دارو و جوشونده خوب می شد ولی عفونت کرده.》

_ متاسفم.‌ این یعنی اجرامون کنسله؟

_ دقیقا برعکس. می خوام سولو اجرا کنی.

دوباره روی تختم پریدم. سر پا روش واستاده بودم. با پرشم، سرم به پنکه سقفی خورد و از درد دادم در اومد. استاد کوپر نگران شد:《 بردلی... حالت خوبه؟》

_ استاد... گفتین تنهایی اجرا کنم؟

_ آره.

_ ولی من و ورانیکا دو نفری تمرین کردیم! چه جوری تنهایی اجرا کنم؟ به علاوه، آهنگ دو نفره ست!

_ اگه نمیتونستی خودم اجرا رو کنسل میکردم. به خودت اعتماد کن. از پسش بر میای.

_ ولی استاد....

و قطع کرد.‌ اعصابم خورد شد. لعنتی! ورانیکا این همه مدت رو باید صبر می کرد و موقع اجرا مریض می شد؟ این چه اجرای نحسیه! چجوری یه روزه تمرین کنم؟ آخه این بلایی بود که دقیقا نود سرم اومد...

***

شب، تا ساعت سه صبح تمرین کردم. اینقدر استرس داشتم که نمیتونستم بخوابم. هی میگفتم اگه متن ترانه رو یادم بره چی؟ اگه دکمه پیرهنم یهو وسط اجرا بترکه و بره تو چشم یکی، اگه صدام خوب گرم نشه، اگه سیم گیتارم وسط اجرا پاره بشه، اگه موقع رفتن رو صحنه بند کفشم باز شه و بیفتم زمین!!!

ساعت نه صبح بیدار شدم. دوش گرفتم. بهمون گفته بودن باید برای تنظیم صدا و هماهنگی ساعت ده صبح سالن باشیم. از ساعت پنج بعد از ظهر اجراها شروع می شدن و احتیاج به تمرین داشتیم.

LiliumOù les histoires vivent. Découvrez maintenant