_نه. اصلا هیچ جوره راه نداره.
_ ولی دارسی....
_ به هیچ وجه! این دو هفته استراحت منه. حتی ama که آرزو داشتم برم رو هم، به زور میرم. بعدا میگی برنامه جیمز کوردن شرکت کنم؟
_ ولی مهمون افتخاری هستی. اصلی نیستی که بشینین گپ بزنین. فقط یه بازی انجام میدی و تمام.
_ ولی من احتیاج به یه استراحت واقعی دارم. ییشتر از چهار ماهه دارم رو استیج کشورای دیگه عربده میکشم! دیگه حوصله هیچ چیزی رو ندارم!
_ دارسی! این فقط یه بازی کوچیکه! کل دو هفته رو نمیخوای انجامش بدی که!
چمدونمو پشت سرم کشیدم و گفتم:《 نمیدونم ساوانا. بعد از اجرای مونترئال بهش فکر میکنم.》جیغ زد:《 یعنی چی بعد از اجرا میگی؟ من باید بهشون بگم که میری یا نه!... دارسی اصلا هیچ بهم گوش میدی؟》نه نمیدم.
در اتاق هتلو پشت سرم بستم و به طرف پارکینگ رفتم. الان غرغر های ساوانا آخری چیزیه که باید بهش فکر کنم. توی این چهار ماه اصلا استراحت واقعی نداشتم. نه من نه بچه های بند. همه استراحتا در حد دو سه روز بودن. حالا که یه استراحت دو هفته ای پیش اومده، عمرا کوتاه بیام و جایی برم.
دارم میرم مونترئال. شهری که پدرم توش زندگی میکنه. قراره بعد یه مدت طولانی ببینمش. اون هم همراه دیلن. به اندازه کافی از ملاقات این دو نفر نگران هستم دیگه نمیخوام نگران برنامه جیمز هم باشم.
پدرم آدم جدی و نسبتا خشنیه. نمیدونم با دیدن دیلن چه واکنشی نشون میده. دیلن دومین دوست پسرمه و من اون قبلی رو هیچوقت بهش معرفی نکردم. یجورایی وقت نشده بود تا معرفیش کنم. حالا با دیلن چجوری رفتار میکنه؟
از طرفی من با زن پدرم، ملیسا زیاد جور نیستم و از پسرش متنفرم! ارون، پسر ملیسا از اون پسراییه که فکر میکنه اگه یه شب با یه دختر نخوابه،یه اشغاله اسکلت ماهی به حساب میاد نه یه پسر!با تمام این دل نگرانی ها، خوشحالم که میخوام بابامو ببینم و قراره یک هفته پیشش بمونم. به علاوه سیدنی و تایلر هم قراره بیان. پس اگه ارون عوضی بازی در نیاره همه چیز خوبی پیش میره.
***
چند روز اولی که کانادا بودم، هم من و هم دیلن اجرا داشتیم برای همین تصمیم گرفتیم بعد از تموم شدن اجراها، یعنی روز اول تعطیلاتمون بریم خونه پدرم.
روبه روی خونه ویلایی کوچیک پدرم ایستادیم. با دیدن دیوار های آجری و پنجره های دایره شکلش، خاطرات به سمت سرم هجوم آوردن...
بهار رو هیچوقت فراموش نمیکنم... یه روز گردنبندی از جنس مروارید های خوش شانسی افتاد دور گردنم... اون برای وقتیه که من و دیلن همو پیدا کردیم... فکر میکردیم میتونیم با هم باشیم تا این که یهو گردنبندم پاره شد و تمام مرواردید هاش پخش زمین شدن...
حقیقتش اینه که بعد از بستن قراردادِ دیلن، چند تا پیام و تماس از لیبلش دریافت کردم که گفتن "باید" از دیلن جدا شم.
قبلا شنیده بودم که لیبل ها تماس های افرادی رو که باهاشون قرارداد دارن، کنترل میکنن ولی اون روز به چشم خودم دیدم و مجبور شدم دیلن رو ترک کنم. یا بهتره بگم، مجبورم کردن.
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]