داد میزدم ولی حتی خودمم صدای جیغمو نمیشنیدم. گلوم جوری میسوخت که انگار سه ساله بی وقفه فریاد میزنم. دورو برم تاریک بود. تاریکی محض! حتی دستای خودمم نمیدیدم. انگار افتاده بودم ته عمیق ترین و تاریک ترین چاه دنیا.
میدویدم ولی به هیچ جایی نمیرسیدم. هیچکس کنارم نبود. دوروبرم پر از تنهایی و تاریکی بود! پر از جیغ! پر از وحشت! و هیچکس حتی صدامم نمیشنید!
یه دفعه با صدای جیغ خودم از خواب بیدار شدم. البته نمیدونم صدای جیغ خودم بود، یا داد های فیبی.
یادم نیست دقیقا چند روز از رفتن دیلن میگذره، ولی اینو میدونم که خیلی بیشتر یک هفتست. از وقتی رفته مثل کسایی که بیماری روانی دارن، هر شب کابوس میبینم. کابوس هایی که تنها شباهتشون به هم تاریکی و تنهاییه.
موهام و صورتم خیس عرق بودن و دستام انگار که یه پیرزن هشتاد ساله باشم، میلرزیدن. فیبی کنارم روی تخت نشست و شونه هامو ماساژ داد. حرفی نمیزد. اونم میدونست چرا حالم اینقدر خرابه.
از اون روز که دیلن رفته، تا حالا حتی یه پیام هم بهم نداده. چه برسه به تماس.
خودم چند بار با خودم جنگیدم تا بهش زنگ بزنم اما نهایت کاری که میکردم این بود که روی اسمش میزدم اما نمیتونستم دکمه برقراری تماس رو فشار بدم. انگار غرورم اجازه نمیداد. یه حسی ته قلبم میگفت اون کسیه که بعد از اون همه تخریب شخصیتی باید بهم زنگ بزنه نه من!
ولی من هنوزم هر شب بهش فکر میکنم... احمقانه یا ابلهانه...چند ساعت بعد از رفتن دیلن توی اون روز، نمیدونم چجوری و از کجا شایعه جدایی من و دیلن همه جا پخش شد.
اصلا نمیفهمم چطوری ولی ساوانا میگه یکی از پاپاراتزی ها نزدیک خونمون بود و دعوای من و دیلن توی حیاط رو شنید. البته نه کامل، ولی گفت مشخص بود از یه جروبحث معمولی فراتره. آخه چطوری از بیرون خونه صدامونو شنید؟ یعنی اونقدر بلند داد میزدیم؟ مگه گوش دادن به زندگی خصوصی بقیه جرم نیست؟
عکس های دیلن با چمدون و صورت عصبانیش، به تمام شایعات پروبال میداد. این که من و دیلن خیلی وقته با هم دیده نشدیم هم مهر تاییدش بود. وقتی من توی دو هفته اخیر با باربارا و سیدنی و تایلر رفتم بیرون ولی از آخرین عکسم با دیلن پنج ماه میگذره، معلومه یه جای کار میلنگه. شایعات معمولا کاملا بی پایه و اساس نیستن...
وحشتناک ترین قسمت ماجرا اینه که تمام این شایعات حقیقت دارن و حتی لیام و ساوانا هم از خیلی وقت پیش متوجه شده بودن.
مطمئنم دیلن این خبرارو شنیده... همشونو از بَره... دیلنی که تا حالا با پافشاری همیشه حرفشو به کُرسی مینشوند، حالا فقط شنوندست و هیچ کاری نمیکنه!
از دستش ناراحتم. عصبانیم... اگه ببینمش سرش داد میکشم و کلی جیغ میزنم اما... مسخرست که هنوزم ته دلم میخوام برگرده؟! هنوزم منتظرم تا زنگ بزنه و بگه که پشیمونه؟ بگه نمیخواسته اون حرفارو بزنه و اونا فقط اثرات خستگی و الکل بودن؟
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]