بالاخره رسیدیم ال ای. توی فرودگاه داشتیم چمدون هامونو تحویل میگرفتیم که تایلر گفت:《 شما درباره قضیه ای که پیش اومده با منیجراتون حرف زدین؟》 حواسمو از دو تا پاپاراتزی ای که پشت یه ستون مخفی شده بودن و مخفیانه ازمون عکس میگرفتن گرفتم و به تایلر گفتم:《 نه هنوز.》
_ پس با منیجراتون هماهنگ کنین که فردا صبح جلسه بذاریم. اینجور که معلومه پای هر چهار نفرمون گیره. جلسه رو بذاریم خونه من.
همه لبخند زدیم. خونه تایلر یجورایی پاتوق ما به حساب میاد. هر وقت بخوایم چهار نفری دور هم جمع بشیم، اونجا همو میبینیم.
توی راه هر چهار نفر با منیجرامون هماهنگ کردیم که فردا ساعت هشت صبح خونه تایلر باشن. خدا میدونه واکنششون وقتی همچین چیزایی رو بشنون چجوریه...
***
صبح، ساعت یک ربع به هشت، منو دیلن رسیدیم خونه تایلر. ما چهار نفر دور هم نشسته بودیم؛ اما هنوز خبری از منیجرا نبود. به پارگی زانوی شلوار دیلن نگاه میکردم. دو سوم شلواراش زاپ دارن! و... این خیلی بی معنیه که حتی پارگی شلوار یه نفر هم می تونه چهره ارون رو جلوی چشمام بیاره... چرا چهره اون لعنتی اصلا از جلوی چشمام کنار نمیره؟!
تلفنم زنگ خورد و مثل همیشه با شنیدن آهنگش لبخند زدم. Sweet creature معانی زیادی رو برام تداعی میکنه. برای همینه که هر سری میشنومش ناخوداگاه لبخند میزنم و اونو آهنگ زنگ گوشیم گذاشتم.
جواب دادم:《 صبح بخیر ساوانا.》 گفت:《 سلام عزیز دلم.》اینقدر به من نگو عزیز دلم! خودت چندشت نمیشه یه نفرو که عزیز دلت نیست اونجوری خطاب کنی؟ صدای بوق ماشین اومد. حتما توی خیابونه. ادامه داد:《 خیلی ببخشید ولی میشه جلسه رو یک ساعت عقب بندازین؟ من مشکلی برام پیش اومده نمیتونم اون ساعت بیام.》
_ نه نمیشه. همه تو راهن. الاناست که برسن. چرا نمیتونی بیای؟
_ راستش... قرار بود پرستار بچه هام امروز صبح بیاد ازشون مراقبت کنه ولی مثل این که پدرش سکته قلبی کرده، نمیتونه بیاد. امروز یکشنبست مهدکودکشون هم بستست. میخوام بذارمشون خونه مادرم تا اون ازشون مراقبت کنه اما خونه اون توی حاشیه شهره. تا برسونمشون اونجا و برگردم ال ای طول میکشه. برای همین میگم یک ساعت دیگه.
_ خب... پدرشون نمیتونه ازشون مراقبت کنه؟
_ هه! پدرشون؟ همون هفته ای یک بار هم به زور تحملشون میکنه!
پوف بلندی کشیدم و به موهام چنگ زدم. اینم از بدبختی من! گفتم:《 خب بچه هاتم بیار.》 شوکه شد:《 نه اینا همش سه سالشونه. جلسه که جای بچه نیست. اذیت میکنن.》
_ خونه تایلر بزرگه صددرصد اذیتمون نمیکنن. جدای از اینا چاره دیگه ای نداریم. حرفای مهمی داریم نمیتونی نباشی.
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]