42. Drunk Darcie

54 7 47
                                    

فردای کنسرت شان، صبح از باشگاه میومدم بیرون که دیلن بهم زنگ زد و گفت اومده دنبالم. با این پیشنهادش خوشحالم کرد؛ چون بعد از ورزش رانندگی واقعا سخته.
البته اگه بشه اسم رقصو، ورزش گذاشت. ساوانا هنوز هم زورم میکنه که کلاس رقص برم و اصرار داره که رقصم خیلی بهتر شده. با اینکه به نظر خودم هنوز هم کاری که میکنم رقصیدن نیست. ادای ماهی ای که از اب بیرون افتاده باشه درآوردنه!

از پنجره ماشین، منظره بیرون رو تماشا میکردم و آهنگ all the good girls go to hell از رادیو پخش میشد. هیچکدوممون حرفی نمیزدیم. فک نمی کنم ربطی به اتفاقی داشته باشه که دیشب توی کنسرت شان افتاد. چند وقتیه که کلا همینطوریه. فکر کنم جفتمون انقدر خسته ایم که وقتی با همیم، فقط میخوایم از کنار هم بودن لذت ببریم و حرفی نمیزنیم.

گفتم:《 دیلن نظرت چیه فردا ظهر یه سر به پدربزرگ و مادربزرگم بزنیم؟ آخرین بار که رفتیم خونشون موقعی بود که نامزد بودیم. خیلی وقته نرفتیم خونشون.》

_ فکر خوبیه. حتما بریم.

***

ساعت هشت شب بود و با جیکوب رقص یکی از آهنگارو تمرین میکردم. چون ژانر این آلبوم آلترنتیوه، طبیعتا رقص خیلی تند و سختی نداره. فقط یه سری حرکاتن که از مریضی ای که سر تور قبلیم داشتم الهام گرفتم و به طراح رقص گفتم حرکتی شبیهشو لابه لا بذاره.

سر تور قبل، به خاطر کم خونی و کم غذایی حالم زود به زود خراب میشد و بعد از اجراها هیچ انرژی ای نداشتم. سر رقص با جیکوب و بقیه رقصنده ها هم چند بار نزدیک بود از خستگی بیهوش بشم. برای همین رقص های این سری، جورین که انگار واقعا دارم بیهوش میشم و هر سری یک نفر منو میگیره و مانع برخوردم با زمین میشه. تیم من دقیقا تیم تور قبلیمه و برای همین دقیقا میدونن منظورم از این جور رقص چیه و چرا گذاشتمش. بعد از اتمام تور، توی مصاحبه هام حتما توضیحش میدم.

بعد از تمرین با جیکوب، روی مبل استراحت همیشگیم نشسته بودم و جیکوب برام از کراشی که روی یکی از اعضای تیم زده و به هیچ وجه نمیگه کیه حرف میزد:《 ببین اون پسره خیلی جذابه! اصلا از تور قبل ازش خوشم میومد ولی هنوزم نمیدونم چجوری بهش بگم.》

گفتم:《 کام آن جیکوب! گفتن که کاری نداره!》 جواب داد:《 آخه میترسم بگه نه.》

_ ترس نداره که. در عوض تکلیفت با خودت مشخص میشه.

جیکوب دست توی موهای یک سانتی متریش کرد و گفت:《 نمیدونم!》 به مبل تکیه دادم و لبخند زدم:《 حالا چرا نمیگی کیه؟》همون لحظه اشتون اومد پیش ما و گفت:《 چطورین بروبچ؟》 رنگ و روی جیکوب به وضوح پرید و با لکنت گفت:《 خوب!... خوبیم...》

با اخم و لبخند شیطنت آمیز به جیکوب نگاه کردم. یعنی حدسم درسته؟ اشتون کراششه؟ جیکوب که قیافمو دید چشماشو درشت کرد که یعنی:《 ضایع نکن.》 و من سعی کردم خندمو کنترل کنم.

LiliumWhere stories live. Discover now