تو پشت صحنه نشسته بودم. طبق معمول زانوهامو بغل کرده بودم و گوشیم توی دستم بود. ساوانا درست بالای سرم، پشت تلفن با شوهر سابقش جروبحث میکرد. مثل این که شوهر سابقش سه هفتست ویکتور و وایولت رو ندیده و این هفته هم نمیتونه ببینتشون. ساوانا هم هی بی مسئولیت خطابش میکنه و میپرسه چرا درک نمیکنه که بچه ها دلشون براش تنگ شده؟
این وسط من هم تیتر خبر ها رو که نصفشون درباره دیلن و مدیسنه رد میکنم با خودم میجنگم که اجازه ندم اشک هام از حصار پلکام خارج بشن.
نمیفهمم چرا هنوز هم با دیدن عکساشون درد میکشم؟ یک هفته از اولین قرارشون گذشته و قانونا وقتی هر روز دارم عکسای مختلف ازشون میبینم، باید باید برام عادی بشه! ولی نشده. واقعا نمیفهمم چرا!
همش میگم آخه دیلن چطوری میتونه طوری رفتار کنه انگار من اصلا وجود ندارم؟ مگه آهنگاش درباره من نبودن؟ مگه نگفته بود همیشه پیشم میمونه؟
از این که اشک هام دارن تلاش میکنن تا خودشونو فدای یه آدم پست بکنن، متنفرم. از این ک از سمت اخرین کسی که فکر میکردم بهم صدمه میزنه، ضربه خوردم متنفرم. از این که وقتی توی اوج بودم شکستم متنفرم. از این که نمیتونم از فکرش بیرون بیام....متنفرم.
چرا؟ آخه چرا با دیدن عکساش حالم بد میشه؟ چرا قلبم تیر میکشه؟ چرا از این که اون دختره کنارشه حالم بهم میخوره؟ نباید اینطوری باشه! دیلن به بدترین نحو ممکن منو شکوند. خوردم کرد... و من باز هم بعد از گذشت یک ماه بهش فکر میکنم! اینقدر بهش فکر کردم که بیشتر از این که از اون متنفر باشم، از خودم متنفر شدم!
اشتون در اتاق گریم رو باز کرد و به من گفت:《 میکاپت فیکس شده؟ باید بری بقیه کنسرتو تموم کنی.》 اوه آره هنوز حدود یک ساعت از اجرا مونده. مارگارا روی مبل کناریم خوابه پس خودم قیافمو چک کردم که مبادا ریملم بخاطر اشک هام پاک شده باشه ولی همه چیز خوب بود.
از جام پا شدم و همون لحظه ساوانا تلفنشو قطع کرد. اومد به طرفم و گفت:《 یادت نرفته که الان باید the heart wants what it wants رو اجرا کنی؟》
ناله کردم:《 نمیخوام اون آهنگو اجرا کنم ساوانا... اون لعنتی دقیقا زندگی منه. نمیخوام دوباره فن هامو با اشک هام ناراحت کنم. بیخیالش شو.》
ساوانا گفت:《 ولی تو براش تمرین کردی. مردم هم خیلی وقته ندیدن اونو بخونی. امشب زمانشه. حتی اگه گریه کردی هم عیب نداره. همه درک میکنن.》 اه این چرا متوجه نیست؟ من نمیخوام جلوی مردم گریه کنم!
در هر صورت حق با ساواناست. من سر تور قبلیم و حتی این تور، این آهنگ رو بار ها اجرا کردم؛ چون اجازشو از طریق سلنا و لیبلش داشتم و خب... آهنگی بود که معروفم کرده بود. ولی حالا اجرا کردن اون آهنگ آخرین چیزیه که دوست دارم انجام بدم. نمیخوام امشبو برای کُلن ( یکی از شهرای آلمانه که الان دارسی اونجا اجرا داره) زهرمار کنم...
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]