_ارون با یکی از خبرگذاری ها حرف زده...
یک لحظه پاهام سست شد و ناخوداگاه از حرکت واستادم. چی؟ ارون با یه خبرگذاری حرف زده؟
با آنالیز کردن این خبر، اول بدنم یخ زد. انگار تمام مولکول های بدنم تبدیل به بلور های یخ شده باشن؛ ولی یه دفعه اون بلور های یخ تبدیل به گدازه های آتیش شدن و گُر گرفتم:《 چی؟ با کدوم خبرگذاری؟ صبر کن ساو. من از اون عوضی شکایت دارم. تو که نمیدونی میخواست چی کار کنه... اگه تایلر نمیومد و نجاتم نمیداد... میدونی چه بلایی سرم میاورد؟ از اون خبرگذاری ای که این خبرو منتشر کرده هم شکایت کن. از خبرنگاره هم همینطور. اصلا از همشون! چطوری با یه معتاد حرف زدن و حرفاشو منتشر کردن؟ اصلا اگه حرفاش کلا توهم بودن چی؟ من...》_ صبر کن دختر! واسه خودت بریدی و دوختی، لباس هم تنم کردی که! من گفتم خبری منتشر شده؟
_ پس چی؟
_ کسی مثل ارون و که تو یه خبرگذاری معتبر راه نمیدن. با یکی از از این پیش پا افتاده ها حرف زده. یکی از آشناهام که اونجا کار میکنه بهم گفت خود گزارشگر وقتی با ارون مصاحبه کرد، متوجه شد حال درست و حسابی نداره. صددرصد اگه مصاحبه با همچین کسی رو منتشر میکرد اول از همه خودش میرفت زیر سوال. برای همین موضوعو با ما در میون گذاشت و کل پرونده رو به من فروخت. الان خیالت راحت. نه کسی از قرارداد تو و دیلن خبر داره و نه از اتفاقاتی که برای تایلر افتاده.
نفس راحتی کشیدم. ساوانا میمرد اینارو زود تر بگه؟ نه واقعا میمرد؟
با اشاره با رانندم گفتم حرکت کنه و با صدای آروم گفتم:《 ممنون...》 گفت:《 خواهش میکنم عزیز دلم. ولی درباره چیزی که همین الان گفتی، دوست داری از ارون شکایت کنی؟ اگه همچین قصدی داری بگو تا از الان به فکر وکیل باشم.》
_ نه نمیخواد. اگه همچین کاری بکنم، پدرم جدای از اون کاری که ارون میخواست بکنه، از اعتیادش هم با خبر میشه. اینطوری رابطش با زنش بهم میخوره. نمیخوام توی این سن آرامش از زندگیشون برداشته بشه.
_ ام... دارسی... پدرت از اعتیاد ارون خبر داره...
داد زدم:《 چی؟ خبر داره؟》 ساوانا جواب داد:《 آره. من و الکس و لیام موضوعو با پدر و مادر ارون و ناپدریش، که میشه پدر تو در میون گذاشتیم تا کنترلش کنن. البته مثل این که پدرت خیلی قبل تر از این که ما بهش بگیم، میدونسته. به هرحال، ارون امروز صبح روونه کمپ ترک اعتیاد شد. گرچه امید زیادی به ترک اعتیاد همیشگیش نیست ولی حداقل تحت کنترله.
دوباره نفس راحتی کشیدم. دو تا شوک خیلی بزرگ در عرض ده دقیقه بهم وارد شدن و هر دو دفعه نزدیک بود سکته کنم! ساوانا ادامه داد:《ولی این که قصد شکایت نداری بهتره. اگه شکایت میکردی دادگاه حق زیادی بهت نمیداد چون ارون شرایط طبیعی نداشت. باز هم میفرستادنش کمپ. چیز زیادی عوض نمیشد. تازه این در صورتیه که میتونستی ثابت کنی حق با تو بوده! توی جریان دادگاه و شکایت هم، رسانه ها احتمالا میفهمیدن همچین اتفاقی افتاده.》
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]