33. Car accident

62 15 87
                                    


"پرده برداری از رابطه دیلن بردلی با دارسی کویین."

چشمامو چند بار باز و بسته کردم. با دستای لرزون، به زور گوشی رو توی دستم گرفته بودم و صورتم خیس عرق شده بود. با ترس و لرز اون مقاله رو باز کردم و شروع کردم به خوندنش.

خب... این که چیز خاصی راجع به رابطمون نگفته. فقط یک‌سری چیز ها که دیلن چند روز پیش توی مصاحبش گفت... و خبری از اون عوضی نیست. یه لحظه فکر کردم...

***

بعدازظهر، روی مبل زرد رنگ خونه دیلن نشسته بودم و تلفنی با مادرم حرف میزدم و دیلن احتمالا با لیام. چند وقتیه دائما داره با لیام یا بقیه اعضای لیبلش حرف میزنه. حتما برای ضبط آلبوم دومشه.

من تا حالا آهنگ های زیادی برای آلبوم بعدیم نوشتم. یجورایی قبل از اجراهام برای این که هیجانمو کنترل کنم، مینوشتم و این کار آرومم میکرد. خیلی دوست دارم ببینم واکنش فنام به آلبوم بعدیم چجوریه.

دیلن تلفنشو قطع کرد و به طرف من اومد. پرسیدم:《 چیزی شده؟ چند وقته همش داری تلفنی حرف میزنی‌. وقت استراحتمون هم ولت نمیکنن؟》 گفت:《 اوه... نه چیزی نشده... راست میگی. موقع استراحتمونه باید بیشتر خوش بگذرونیم. چطوره امشب بریم کلاب؟》

چشمام بزرگ شدن:《 چی؟ کلاب؟》 دیلن با بیخیالی جواب داد:《 آره. تا حالا با هم نرفتیم. لیام قبلا بهم گفته بود یه جای مخفی طرفای غرب هالیوود هست. اشخاص معروف اونجا میرن تا راحت باشن و عکسی ازشون پخش نشه. شاید اونجا دوستی هم پیدا کردیم! هوم؟》

_ جالب به نظر میاد. بریم!

چند ساعتی توی کلاب موندیم و برگشتیم. من زیاد آدم جاهای پر سر و صدا نیستم ولی خوش گذشت. آدمای معروف زیادی رو دیدم. مثال بارزش، دوا لیپاست که همراه دوست پسرش، دقیقا میز بغلی ما نشسته بود و با دیدن من و دیلن باهامون خوش و بش کرد.

دیلن در خونشو باز کرد و هوای گرم خونه صورتمو نوازش کرد. هرچند زیاد با گرمای تنم فرقی نداشت. فکر کنم قابلیت اینو دارم که مثل یه اژدها با یه نفس عمیق، کلی آتیش از دهنم خارج کنم!

خونه دیلن زیاد زیاد رنگ و بارنگ نیست. ذره ای صدا به جز صدای نفس کشیدن یا راه رفتن ما وجود نداره. کسی در حال رقصیدن نیست. تمام اینا باعث میشن شلوغی اونجا تو ذهنم گردش پیدا کنه و سرم داغ تر بشه.

به زور میتونم تعادلمو حفظ کنم. من که با دو تا شات کاملا از خود بی خود میشم، سه تا واقعا برام زیادیه. اگه دیلن نبود و نگهم نمیداشت، تا حالا ده هزار بار پخش زمین شده بودم.

دیلن با صدای خسته و دورگه گفت:《 بشین روی مبل. من باید برم دستشویی.》گفتم:《 منم میام.》 زد زیر خنده:《 گفتم دارم میرم دستشویی!》 آخ راست میگه! گفت داره میره دستشویی نگفت میره پیکنیک که! این چه حرفی بود من زدم؟ همیشه اینقدر خنگ بودم یا اثرات الکله؟

LiliumWhere stories live. Discover now