8. Lover

141 30 9
                                    

بعضی وقتها با خودم میگم بهترین صفتی که میتونم روی خانوادم بذارم چیه؟! مهربون؟ صمیمی؟ دوستداشتنی؟!

امروز جواب این سوالو میدونم. دیشب که جریان قرارداد آیلند رکوردز رو براشون توضیح دادم، جوری خوشحال شدن و ذوق کردن که انگار هممون تک به تک لاتاری برنده شدیم! یعنی... اونا واقعا خوشحال شدن! اینو میتونستم کاملا ببینم و مهم تر، "حس" کنم...

قسمت سخت ماجرا این بود که چطوری بهشون بگم قراره ورزش حرفه ای رو کنار بذارم. یادمه بلافاصله بعد از گفتن این حرف، خنده روی صورت مادرم خشک شد و سریع سرشو چرخوند به طرف پدرم.

پدرم هم چند ثانیه نگاهم کرد و گفت:《 هر طور خودت میدونی پسرم. ما در هر صورت حمایتت میکنیم.》 خب فکر کنم واضحه که بهترین ویژگی خانواده ما چیه... ما سعی میکنیم در هر شرایطی پشت هم دیگه رو خالی نکنیم و حامی باشیم!

همون شبی که با تایلر برنامه ی جشنو چیدم، شلنگ تخته زنان با مادرم دربارش حرف زدم. اون هم از اونجایی که آقای جشن خونه ما هیدنه و من آخرین جشنی کا داشتم تولد چهارده سالگیم بوده، اولش یه مقدار جا خورد و بعد استقبال کرد!

موقع دعوت دوستام، خبر دادن به دارسی از همه سخت تر بود. دوازده بار چیز های مختلف تایپ کردم ولی آخر سر همون متنی که به بقیه داده بودمو کپی پیست کردم. فکر کنم بتید درخواست بدم توی دیکشنری به عنوان گعنی کلمه کودن اسم من رو بنویسن!

ساعت ده و نیم شب بود که دیدم گوشیم زنگ میخوره. کیه این موقع شب؟ ناشناس بود. مثل این که از این به بعد باید به شماره های ناشناس عادت کنم. جواب دادم:《 بفرمایید؟》

صدای خش داری جواب داد:《 شبت به خیر.》 صداش خیلی آشنا بود ولی هر چقدر فکر کردم یادم نیومد کجا ‌شنیدمش.

_ اگه نشناختی، لیامم.

تازه دوزاریم افتاد و گفتم:《 آها! سلام لیام. شب تو هم به خیر.》 فقط زنگ زده شب به خیر بگه؟!

_ فردا بیا به آدرسی که میگم. باید بری آرایشگاه یه دستی به موهات بکشی. روز بعدشم فوتوشوت داری. یه چند تا عکس خوب باید تو پیجت باشه.

صبر کن ببینم! منظور اون دقیقا از " خوب" چیه؟ حتما عکسایی که خودش انتخاب میکنه!! به سلامتی باید مدل موهامم به خاطر سلیقه حضرت آقا عوض کنم!

_ ولی پیج من پرایوته!

_ نکنه فکر میکنی تا ابد پرایوت میمونه؟ ... پس میبینمت.

و با چند تا سرفه، قطع کرد. چه قدر بی حوصله! باید برم یه مدل موی احمقانه رو امتحان کنم، بعدشم با یه سری فیگور های احمقانه تر عکس بگیرم و بذارم تو پیجم تا یه مشت احمق مسخرم کنن. چی از این بهتر؟

***

فوتوشوت از اون چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر پیش رفت. فکر میکردم باید برم آتلیه و با فیگور های مسخره و پروژکتور پشتم، ازم عکس بگیرن؛ ولی یه عکاس حرفه ای ازم یکی دو تا عکس توی خیابون، چند تا عکس با گیتار و یکی دو تا عکس عادی تو اتاق خوابم گرفت. یه جورایی میشه گفت عکسای عادی با عکاس و دوربین حرفه ای.

LiliumWhere stories live. Discover now