58. Grammys

27 3 8
                                    

_ دارسی؟ زنده ای؟

مارگارا از بیرون دستشویی با صدای آروم گفت و من چشمامو بستم. اره فکر کنم زندم! ولی فک نکنم سردرد و حالت تهوعم بذارن بیشتر از این زنده بمونم.

به سختی در دستشویی رو باز کردم و خودمو انداختم بیرون. فیبی بلافاصله دستمو گرفت و منو روی صندلیِ جلوی آینه نشوند:《 دستت یخه!》 همیشه بود! مگه چیز جدیدیه؟

بدنمو به طرف آینه چرخوندم و مارگارا، استیو و یه میکاپ آرتیست دیگه شروع کردن به درست کردن مو و میکاپم. چند ساعت دیگه مراسم گرمی شروع میشه. آخه این چه وضعیه؟ درست روزی که من باید برم مراسم به این مهمی و اتفاقا اونجا اجرا هم دارم باید حالم به اوج افتصاحی برسه؟

چشمامو بستم و اجازه دادم مارگارا و همکارش میکاپی که قبلا سرش توافق کرده بودیم رو روی صورتم پیاده کنن.

خوابم میومد؛ ولی سردرد نمیذاشت بخوابم..‌‌. اصلا نمیدونم حتی دیشب هم تونستم درست بخوابم یا نه؟!

ساوانا درست پشت سر ما پشت تلفن با یکی جروبحث میکرد. نمیدونم کی بود؛ ولی عصبانیت ساوانا دیگه داشت خارج از کنترل میشد. شاید شوهر قبلیشه؟ اوف نمیخوام به مسائل خانوادگیش فکر کنم.

فیبی برام یه فنجون قهوه آورد. با این که چند وقتیه اصلا به قهوه میل ندارم، اما با خوردنش واقعا حالم بهتر شد.
خب امیدوارم تا امشب بتونم دووم بیارم و وسط اجرام پخش زمین نشم! نمیخوام از اولین اجرام توی گرمی همچین چیزی به جا بمونه.

بعد از چند ساعت طاقت فرسا، کار میکاپ و موهام تموم شده بودن و لباس سفید و سبزم تنم بود. خب همه چیز عالی به نظر میاد. با این که من معمولا لباس های پف دار نمیپوشم، این لباس خوب توی تنم نشسته.

 با این که من معمولا لباس های پف دار نمیپوشم، این لباس خوب توی تنم نشسته

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


سوار ماشین شدم و به طرف خونه هیلی حرکت کردیم. من تا حالا هیچ مراسمی رو تنهایی شرکت نکردم. همه رو یا دیلن همراهم بود یا سیدنی. برای همین دوست نداشتم گرمی رو هم تنها شرکت کنم و خوشبختانه هیلی قول داده باهام بیاد.

هیلی در ماشینو باز کرد و سریع کنارم نشست و مثل همیشه پر از انرژی گفت:《 سلاااام!》 جواب سلامشو دادم. توی اون پیراهن سفید و بوت بنفش رنگش خارق العاده به نظر میرسید و اون آرایش اسموکی چشماش خاص ترش کرده بود. با این حال با دیدن من گفت: 《امشب از همیشه خوشگل تر شدی دارسی! انگار یه چیزیت تغییر کرده. رژیم گرفتی؟》

LiliumWhere stories live. Discover now