10. Rainy night

124 33 9
                                    

توی رستوران نشسته بودم و ناخن می جویدم. از اون عادتهای بدیه که هر وقت اضطراب دارم این کارو انجام میدم. کاش استرس ملاقات با شان و نایل رو داشتم اما نگرانیم سر اینه که دارسی به قدری ازم ناراحته که جواب هیجکدوم از تلفن هامو نمیده!

نمی دونم باید چی کار کنم. عقلم به هیچی قطع نمیده! آخه خب معلومه ناراحت میشه! چقدر کارم اشتباه بود که قرارم باهاشو عقب انداختم...

با کلافگی ساعتو نگاه کردم. یک و ربع ظهر بود. امروز روز کلاس آوازشه. باید هر طور شده بعد از کلاسش ببینمش تا شاید بتونم رودررو براش توضیح بدم که چی شده.

همینطور که سرم پایین بود و به حرفایی که باید بهش میزدم فکر می کردم، یکی دستشو گذاشت رو شونم. سریع سرمو بلند کردم. شان بود که با نگرانی بهم نگاه می کرد:《 دیلن حالت خوبه؟》 اصلا کی اومد؟ سعی کردم لبخند بزنم:《 سلام! آره. خوبم. 》هه! کلمه خوب وقتی ببینه همچین موقعی ازش استفاده کردم باهام قهر میکنه!

روبه روم نشست. با کلافگی بیرونو نگاه کردم. پس اون هوران کجاست؟ شان کتشو در آورد و گفت:《 چرا این قدر عصبی ای؟》 مثل دیوونه ها خندیدم:《 من؟ عصبی؟ نه بابا!》

_ خب... دیگه مطمئن شدم.

لبخند عصبی ای زدم. اخه چی بگم بهت؟ بگم به خاطر قرارم با تو، کسی که دوستش دارم ازم ناراحته؟
همون لحظه نایل رو دیدم که با قیافه خندون بهمون نزدیک میشه.

من و شان از جامون بلند شدیم. با همون لبخند و لهجه ایرلندیش گفت:《 سلام! میدونم میدونی ولی نایلم.》لبخند زدم و باهاش دست دادم:《 منم میدونم میدونی ولی دیلنم.》 شان دستشو دور شونه نایل انداخت و گفت:《 چه طوری جوجه ایرلندی؟》 و هر جفتشون خندیدن. نایل جواب داد:《 خوبم بچه کانادایی. معلومه تو هم خوبی!》

نشستیم. نایل رو به من گفت:《 تو چه طوری تازه وارد؟》 شان با خنده گفت:《 بهش نگو تازه وارد. اعصابش خورد میشه میگه من که هنوز وارد نشدم.》 نایل ابروهاشو بالا داد و گفت:《 اوووه!》

سعی کردم لبخند بزنم. این که هر جفتشون به من نگاه می کردن معذبم می کرد. شان گفت:《 خب فکر کنم بهتره دیگه بهش نگاه نکنیم. دیگه نمیتونه از این بیشتر قرمز بشه.》بیا! قرمز هم که شدم!

نایل گفت:《باید به این نگاها عادت کنی. فکر کن کنسرت که بزاری چند هزار نفر که نود درصدشون دخترن دارن یه جوری نگات میکنن که انگار اولین گونه بشری! 》

_ اینم نگو. از اینم خوشش نمیاد. میگه از کجا مطمئنین من کارم میگیره.

هر جفتشون خندیدن. نایل لابه لایه خنده هاش گفت:《به این حرف جواب نمیدم چون خودش دو ماه دیگه به این موضوع میخنده! برگردیم سر موضوع اولین گونه بشر بودن. تازه فقط نگاه کردن نیست که. یه جوری جیغ میکشن که تا بخش حلزونی گوشت شکافته میشه! خلاصه دارم میگم آمادگیشو داشته باشی. انگار با هم مسابقه گذاشتن هر کی بلند تر جیغ بکشه فن بهتریه.》لبخند زدم. الان نیمتونم به این موضوع فکر کنم که در آینده قراره چند نفر برام جیغ بزنن.

LiliumWhere stories live. Discover now