41. Downtown Girl

46 6 22
                                    

در ماشینو پشت سرم بستم و سوار آسانسور خونمون شدم. تمرین تور باعث شده سر من و دیلن خیلی شلوغ بشه. وقتی هنوز که تور شروع نشده وضعمون اینه، دلم نمیخواد بدونم موقع شروع تور چطور میشه. این تور بزرگ تر از سری قبله چون شامل کشور های بیشتری میشه و با این که الان هنوز سه ماه به شروعش مونده، بلیت کنسرت خیلی از کشورها تموم شده.

دیشب دیلن دیر از سر تمرین اومد خونه و وقتی رسید که من خواب بودم. امروز صبح هم من زودتر از این که اون بیدار شه از خونه بیرون رفتم. هم خرید داشتم و هم تمرین. تازه الان هم باید یه دوش بگیرم و برم پیش هیلی. خداروشکر امشب سریع خونه میرسم و میتونم زود بخوابم.

در خونه رو باز کردم. دیلن با لباس بیرون و نوشیدنی توی دستش روی مبل لم داده بود و گوشیشو چک میکرد. اینکه جدیدا همش توی دستش یا لیوان الکل میبینم یا سیگار، خیلی روی مخمه. و وقتی می بینم پاهاشو با کفش بیرون روی میز میذاره به رو مخ بودنش اضافه می کنه.

گفتم:《 سلام! قیافت یادم رفته بود.》 دیلن یه لحظه سرشو بلند کرد جواب سلاممو سریع با خنده داد و بعد دوباره رفت توی گوشیش.

بی توجه بهش ساک های خریدمو روی کانتر گذاشتم. خواستم برم حموم که یه دفعه گفت:《راستی امروز صبح چقدر زود رفتی. کجا بودی؟》

_ خرید داشتم. برات یادداشت گذاشته بودم که.

_عه؟ ندیدمش.

شونه بالا انداختم و رفتم اتاق خواب. حموم کردنم که تموم شد، با حوله دور بدن و دور موهام، جلوی آینه رختکن واستاده بودم و اون کرم های همیشگی رو به دست و صورتم میزدم که یه دفعه در حموم باز شد.

دیلن همون طور که از در آویزون شده بود و بالا تنشو داخل حموم کرده بود، گفت:《 کی آماده میشی؟》 از کارم دست کشیدم و اخم کردم:《 آماده برای چی؟》

_ کنسرت شان دیگه. برای امشب دعوتمون کرده بود.

قیافم رفت تو هم:《 چی؟ کِی دعوتمون کرد؟ چرا بهم نگفتی؟》 دیلن دستشو توی موهاش فرو برد و گفت:《  عکس بلیتمونو که خود شان برامون فرستادو دو هفته پیش برای ایمیلت فرستادم که.》

آه بلندی کشیدم:《 وای دیلن! من خیلی وقته دیگه ایمیلامو از بس که زیاد شدن چک نمیکنم. ساوانا ایمیل های کاری رو چک میکنه و اگه چیز مهمی باشه بهم میگه. کاش به خودم میگفتی.》

_ من گفتم چون ساعت کارمون زیاده، ممکنه وقتی ببینمت یادم بره بهت بگم. فکر کردم اونطوری سریع تر با خبر میشی.

با خستگی و اعصاب خوردی حوله دور سرم رو باز کردم:《 نمیدونم چرا نگفته؛ ولی من به هیلی قول دادم برم پیشش. نمیتونم بزنم زیر قولم.》

_منم به شان قول دادم که جفتمون میریم.

_ آخه این چجور قول دادنیه که حتی دربارش با من حرف هم نزدی؟ الان چی کار کنم؟

LiliumWhere stories live. Discover now