21. Charity show

69 21 23
                                    

آخر هفته تولد دیلنه و من تصمیم گرفتم یه جشن کوچیک با خانواده و دوستای صمیمیش براش بگیرم. فکر کنم فکر خوبیه نه؟ البته قراره سورپرایز باشه.

به نظرم بین این همه هیاهو و مشغولیت فکری، یه جشن جمع و جور و دوست داشتنی حالشو بهتر میکنه. همونطور که یه لیموناد خنک، وسط تابستون حال آدمو حسابی جا میاره.

اول از همه به نایل زنگ زدم. نایل کسیه که تو آلبوم جدیدم که به تازگی منتشر شده، باهاش همکاری داشتم. بخاطر همین من اونو حتی قبل از اون اتفاق توی مراسم teen choice awards میشناختم. نایل یکی از صمیمی ترین دوستای دیلنه و طبیعتا خیلی در ارتباطن. پس حتما باید دعوت بشه.

بهش زنگ زدم. بالاخره بعد از سه قرن جواب داد:《 سلام؟》 گفتم:《صبح بخیر نایل! دارسی هستم.》 لحن صداش عوض شد:《 اوه چطوری دارسی؟》یعنی شمارمو سیو نکرده بود؟ گفتم:《 خوب. تو چی؟》 گفت:《خسته از کار و خجالت زده‌.》

_ خجالت زده برای چی؟

_ سالگرد واندی نزدیکه و همه دارن ویدیو های وقتی که x factor بودمو برام میفرستن. اون موقع هفده سالم بیشتر نبود. خودت تصور کن تو فیلما چجوریم دیگه. اصلا دارم آب میشم!

خندیدم.

_ آره درکت میکنم. باز هفده سال خوبه. از دوازده سالگی من ویدئو پخش شده.

_اوه دارسی به اون خوبی بودی. من شبیه جوجه تازه از تخم دراومده بودم! راستی تا حالا آهنگ های موقعی که واندی بودمو گوش کردی ؟

نایل هوران! این سوال بی احترامی بزرگی به شخص منه.

_ نایل!! جوجه تازه از تخم در اومده چیه؟ به اون بامزگی بودی! بعدشم، من از پونزده سالگی دایرکشنرم! خواننده مورد علاقم هم هری استایلزه. اون وقت میپرسی تا حالا گوش کردم؟!

_ پس هری رو بیشتر از من دوست داری. ای نامرد!

دوباره زدم زیر خنده.

_ به جمله های مهم تری که بینش گفتم توجه نکردی، فقط همون یکی رو گرفتی؟

جفتمون خندیدیم. گفتم:《 چه فایده که هری خواننده مورد علاقمه ولی تا حالا ندیدمش؟ ولی تورو چندین بار دیدم و دوست صمیمی دوست پسرمی؛ پس...》 پرید وسط حرفم:《 پس الان من خواننده مورد علاقتم. آره؟》خندیدم:《 البته.》

نفسی گرفتم و ادامه دادم:《 راستش زنگ زدم که بگم آخر هفته تولد دیلنه و من تصمیم دارم با یه پارتی غافلگیرش کنم.》

_ عالیه. دیلن حسابی ذوق مرگ میشه.

_ اگه تو بیای بیشتر هم ذوق مرگ میشه.

_ حتما. تمام تلاشمو میکنم که بیام.

لبخند زدم. چه خوبه که نایل میاد. حالا باید به مدلین زنگ بزنم و بعدش به شان. کاش خانواده دیلن اینجا زندگی میکردن. اون آدم خانواده دوستیه. با دیدن اونا حتما خیلی خوشحال میشه. مخصوصا الان که نزدیک یک ماهه ندیدتشون. فکر کنم وضعیت من از اون هم بدتره. من دو ماهه مامانمو ندیدم...

LiliumDonde viven las historias. Descúbrelo ahora