_ بیا بگیر بشین باید درباره یه چیزی حرف بزنیم.
با شنیدن اون جمله ابروهام که تا حالا به سمت بالا انهنا داشتن، جای قبلیشون قرار گرفتن و توی هم دیگه پیچ خوردن:《 اتفاقی افتاده؟》 این چه سوال مسخره ایه که میپرسم؟! معلومه اتفاقی افتاده که ساوانا این موقع شب اینجاست!
با ترس و لرز روی مبل نشستم و ساوانا هم روبه روم. حواسم به میز شیشه ای بینمون جلب شد. روش پر بود از کاغذ و پروندهای مختلف. پرسیدم:《 اینا چی هستن؟》 سرشو انداخت پایین و رفت توی فکر.
اگه سه ثانیه بیشتر کشش بده یا سکته میکنم یا میزنمش. این لعنتی چرا دهن باز نمیکنه؟ با بی اعصابی گفتم:《 ساوانا میگی چی شده یا...》_ وکیل دیلن به دادگاه درخواست طلاق داده و اینا برگه هاشن.
انگار همزمان پنجاه تا گالن آب یخ و آب جوش روی سرم ریختن. چی؟ برگه های طلاق؟ دیلن... در خواست طلاق داده؟ اونم در عرض کمتر از یک ماه؟ لیام قبلا بهم گفته بود که بزودی همچین اتفاقی میفته ولی من... لعنتی!
قلبم به شدت تند میزد. انگار پرنده ای بود که داخل قفس تاریک زندانیش کرده بودن... کورکورانه خودشو به درو دیوارِ قفس میزد تا راه فرار پیدا کنه... اما نمیکرد...
اون... اون واقعا درخواست طلاق داده؟گفتم:《 چی؟》 صدام خیلی ضعیف بود. نمیدونم ساوانا چطوری صدامو شنید:《 نمیدونم چرا اینقدر زود دست به کار شد و چجوری در عرض چند هفته برگه هاش اومدن. البته با توجه به ثروتی که باید به طور مساوی تقسیم بشه، روند طلاق خیلی طول میکشه؛ ولی...》
بی توجه به حرف هاش در حالی که گلوم میسوخت و دستام میلرزیدن، گفتم:《 دیلن در خواست طلاق داده؟》و اشک هام داخل چشمام حلقه زدن. ساوانا جای نشستنشو به کنار من تغییر داد و بازومو نوازش کرد:《 من متاسفم دارسی!》
نذاشتم اشک هام جاری بشن. هر چقدر براش گریه کردم کافیه. دیگه اجازه نمیدم اشکام فدای آدم پستی مثل اون بشن.
آدم عوضی ای که به من حتی فرصت دفاع از خودم رو نداد و حرف منیجر فرصت طلبش و رسانه های دروغگو رو گوش کرد... و من ابلهانه تا همین سه روز پیش بهش زنگ میزدم و آرزو میکردم تلفنشو برداره..._ اون الان کجاست که حتی صبر نکرد تور من تموم بشه یا برای استراحت برگردم آمریکا که این هارو بفرسته؟
صدام میلرزید. نمیدونم از ناراحتی بود یا عصبانیت... شایدم بغض؟ ساوانا جواب داد:《 تا اونجایی که من میدونم خودش هم الان برای کنسرتش لندنه.》 بلافاصله گفتم:《 کجای لندن؟》
چشمای آبی رنگش درشت شدن:《 برای چی میپرسی؟ میخوای بری پیشش؟》 و وقتی سکوتمو دید ادامه داد:《 آخه بری پیشش که چی بشه؟ الان پاپاراتزی ها منتظرت شما دو نفر یه نگاه به هم بندازین تا عکساتونو همه پخش کنن.》
YOU ARE READING
Lilium
Romanceتنها صداست که جاودان است و امان از صدای تو که ابدی شد در گوش من! [hollywood fiction] [Minor sexual contact]