27. Congrats!

74 17 72
                                    

_ آفرین. دختر باهوشی هستی.

سعی کردم لبخند بزنم. گفت:《 میگن اکثر رابطه های هالیوودی قراردادیَن... اگه چند ماه پیش بود، صددرصد دراین باره ازت سوال میکردم اما الان نه. شاید مادر فوضولی به نظر بیام ولی من بچمو خوب میشناسم. شاید چیزی به زبون نیاره ولی از طرز نگاهش هم میتونم متوجه بشم رابطه تون از واقعیت هم حقیقی تره مثل بعضی از جوونای امروزی هم نیستین که الکی از هم آویزون بشین که این نشونه رابطه سالمه. از این بابت واقعا خوشحالم درگیر اونجور چیزا نشده. اینا به کنار... گفتم با هم بازی کنیم تا درباره یه چیز دیگه سوال کنم.》

به جای جودی که این همه پشت سر هم حرف زد، من نفس عمیقی کشیدم. مقدمه طولانی ای بود. جودی ادامه داد:《 راستش... من یه چیزایی درباره کار شما شنیدم... به عنوان یه مادر برام مهمه که پسرم با چه کسایی نشست و برخاست میکنه. میخوام بدونم که محیط کار دیلن چطوریه؟》

گیج شدم. یعنی چی که محیطش چطوریه؟ پرسیدم:《 منظورتون چیه؟》 جواب داد:《 منظورم اینه که با چه جوری آدمایی در ارتباطه؟ اون زیاد درباره کارش توضیح نمیده. کلا بچه کم حرفیه. از وقتی ال ای زندگی میکنه هم کم باهاش در ارتباطم... کمپانی ای که باهاش قرارداد بسته چجور کمپانی ایه؟》

گیج تر شدم. من چیز زیادی درباره لیبل دیلن نمیدونم. بعضی از کمپانی ها هستن که حتی عزیزان اون هنرمند هم برای رسیدن به خواسته هاشون طعمه میکنن... بعضی ها هم نه... حالا کمپانی دیلن کدوم یکی از ایناست؟

_ من اطلاعات زیادی ندارم؛ ولی اینو میدونم که کمپانی به شدت معروف و موفقیه. با خواننده های بزرگ زیادی قرار داد داره و دیلن باهاشون قرار داد سه ساله بسته که توی قرار باید دو آلبوم منتشر کنه. فکر کنم شش ماه از قرارداد گذشته باشه.

_ به نظرت، جای نگرانی داره؟

خدای من! یعنی جودی چیزی فهمیده و میخواد با این سوالاش به طور غیر مستقیم بهم بفهمونتشون؟ یعنی... دیلن از طرف کمپانیش توی دردسره؟ فکر نمیکنم. لیبل اون اینقدر موفقه که احتیاجی به این کارا نداره. شاید تحت فشار قرارش بدن ولی تهدید بزرگی نیست. نمیتونه باشه.

هر چیزی که توی ذهنم میگذشت رو به زبون آوردم:《 من اینطور احساس نمیکنم. لیبل دیلن کمپانی خیلی معتبریه.》

جودی سرشو تکون داد و دستمو نوازش کرد:《 ممنون که این چیزارو برام روشن کردی. لطفا از این حرفامون به کسی چیزی نگو. بازی بهونه بود. میخواستم خصوصی باهات حرف بزنم و بهتر بشناسمت. من بین شما جدیت و انرژی خاصی حس میکنم. به نظرم رابطتون جدی تر از چیزیه که میخواین نشون بدین.... چیه چرا اونطوری نگام میکنی؟ نگفتم همین فردا برین کلیسا عقد کنین که! از دست شما جوونا!》

از حرفش خندیدم. اون با اختلاف جالب ترین زنیه که تا حالا دیدم. گفت:《 حالا برو به بقیه بگو بردی. حوصله ندارم ادامه بدم... حالا یه وقت نری بهشون بگی هفت تا گل بهم زدیا! حیثیتمو به باد نده.》

LiliumWhere stories live. Discover now