3. If we're together, we can be a little happier.

277 68 41
                                    

دویونگ جلوتر با عجله می‌رفت و تهیون هم پشت سرش به زور راه خودش رو باز می‌کرد. مدرسه تعطیل شده بود و همه می‌خواستن برن بیرون، ولی دویونگ عجله داشت که خودش رو به کلاس یکی از سال‌پایینی‌هاش برسونه، کسی که ازش فقط دوتا چیز می‌دونست، اول اینکه اسمش هوانگ رنجونه و بعد اینکه نقاشیش تو کل مدرسه حرف اول رو می‌زنه.

برگشت پشتش رو چک کرد: بجمب تهیون خیلی کندی!

تهیون چپ چپ نگاهش کرد و غر زد: کدوم گوری می‌ری با این عجله، اه لعنت!

به‌ نظر می‌اومد با وجود جمعیت و فاصله بینشون بدون مشکل حرف‌های هم رو می‌فهمن. آدم‌های زیادی به دویونگ پوزخند می‌زدن و بین خودشون می‌گفتن "باز اون خله، پاک دیوونه است." ولی وقتی تهیون بود که دویونگ بهش توجه کنه کی به بقیه کار داشت؟ تهیون بهشون اخم می‌کرد ولی دویونگ خندید و مکث کرد تا تهیون بهش برسه.

- ولشون کن بیا بریم!

دستش رو گرفت و باز تندتر راه رفت. تهیون همونطور که یه اخم ظریفی بین ابروهای خوش‌فرمش افتاده بود با یه صدای آروم گفت: نه که اعتراضی به خل بودن تو داشته باشم ولی اینام زیادی پرروئن.

دویونگ بی‌خیال با صدای بلند خندید: با جفتش موافقم. هی هی، اینجاست.

یهو بی‌خبر پیچید تو یه کلاس، که باعث شد تهیون با سر بره تو در و صدای خنده‌ی دویونگ بلندتر شد. تهیون یه فحش ناجور داد و دویونگ تندتند گفت: ببخشید ببخشید.

حواسش رو از تهیون گرفت و کلاس رو گشت و سوژه‌اش رو پیدا کرد. رنجون لاغر بود و شونه‌های باریکی داشت. با یه چهره‌ قشنگ و دل‌نشین و موهای خرمایی‌رنگی که یکم حالت داشتن. رو پیرهن سفید مدرسه یه هودی اورسایز طوسی پوشیده بود که نرم‌تر و بامزه‌تر نشونش می‌داد. "دو" دستش رو برای پسرک با هیکل و چهره‌ ظریفش که درحال جمع کردن کیفش بود برد بالا و صدا زد: هی هوانگ رنجون!

رنجون از جا پرید و به اطرافش نگاه کرد تا ببینه کی صداش می‌کنه. انگار کسی که همه بقیه کلاس داشتن بهش نگاه می‌کردن و با انگشت نشونش می‌دادن، با اون کار داشت. راجع بهش شنیده بود. می‌گفتن همیشه خیلی تو خودشه، با بقیه حرف نمی‌زنه و همیشه باخودش می‌خنده یا داد می‌زنه. تا حالا بهش توجه نکرده بود ولی خب الان بجز اینکه داشت بی‌دلیل یه لبخند بزرگ بانمک به رنجون نشون می‌داد، عجیب به نظر نمی‌اومد. ظاهرش عادی بود، مثل خیلی از بچه‌های دیگه دکمه‌های کت و پیرهن یونیفرمش باز بود و از زیرش طرح انیمه‌ای تیشرتی که تنش بود دیده می‌شد.

- بله؟

پسر عجیب اومد نزدیک‌تر و توضیح داد که: سلام من کیم دونگ‌یونگم، شنیدم تو نقاشیت خیلی خوبه، سفارش قبول می‌کنی یه چیزی برام بکشی؟

His Imaginations | DotaeWhere stories live. Discover now