47. This love is crying because of the lies.

146 36 26
                                    

سعی کرد پیش خودش خوردش کنه: اون چی داره که بقیه ندارن؟ خوش‌قیافه‌تر یا باهوش‌تره؟ نیست، پس دلیلی نداره که برات با کل دنیا فرق کنه. دلیلی نداره انقدر بهش فکر کنی، انقدر بخوایش. دلیلی نداره نگاهت مثل یه سگ طرد شده به دنبالش کشیده بشه.

وجودش یه جنگ به تمام معنا به دور دویونگ بود. از طرفی یاد اشک‌های بی‌پناهش می‌افتاد و بهش حق می‌داد. پسرک می‌لرزید و معذرت می‌خواست. غصه‌اش گرفت. از موقعیتی که توش بودن، بیزار بود. هیچ‌کدومشون به این بدی نبودن. نه دویونگ انقدر سرد و خشن بود و نه تیونگ یه دروغگوی به تمام معنا. منصفانه نبود این‌جوری سر راه هم قرار بگیرن. منصفانه نبود خونه‌اش رو توی آتش پیدا کنه و بعد از آباد کردنش دیگه نتونته پیشش بمونه. منصفانه نبود دویونگ هنوز هم چنین بچه ترسیده‌ای باشه که برای مراقبت از خودش مجبور باشه یخ ببنده، و چیزی باشه که نیست. دویونگ فقط داشت برای ادامه دادن تلاش می‌کرد و تیونگ درکش می‌کرد. چون دویونگ واقعی رو دیده بود و هیچ نقابی باعث نمی‌شد که فراموشش کنه.

سمت دیگه‌ای از این دعوای درونی هم وجود داشت که دلی بود که پاش رو می‌کوبید زمین و غر می‌زد که دویوچی رو می‌خواد. می‌خواست باهاش حرف بزنه، باهاش غذا بخوره و وقتی برمی‌گرده خونه، ببیندش. به شکل سختی وابسته شده بود و این‌که دستش بهش نمی‌رسید، فقط حریص‌ترش می‌کرد.

پس نمی‌کشید. نه، این چیزی نبود که تیونگ باشه. تسلیم شدن توی خون این بچه نبود. پنج سال کاراموزی بی‌نتیجه و تیونگ هنوز ادامه می‌داد. روز اول بهش گفتن استعدادش توی رقص افتضاحه و الان رقص درس می‌داد. تیونگ، این بود. تیونگ سخت و قوی بود و انقدر ادامه می‌داد تا به چیزی که می‌خواد، برسه.

نقشه هوشمندانه‌اش برای این کار این بود که توی یه کلاس آهنگ‌سازی که پوسترش رو، روز اول روی تابلوی اعلانات دانشگاهشون دیده بود، شرکت کنه تا ارتباطش با دویونگ حفظ بشه. تا باز هم بتونه ببیندش.

نقشه هوشمندانه کار کرد و چند روز بعد که هوای نیمه‌ابری بهاری به خوبی حیاط دانشگاه رو به رنگ آبی ملایمی، مایل می‌کرد، وقتی یک ساعت زودتر برای کلاسش رسیده بود، دیدش که کنار جانی و تن، که اون‌ها هم دانشجوی همون دانشگاهِ معروفِ ان‌سی‌تی بودن، ایستاده و داره براشون توضیح می‌ده که قراره این ترم، تعدادی از کلاس‌ها رو شرکت کنه و مجبوره تعدادی رو به دلیل غیبت زیاد حذف کنه و تغییررشته‌اش می‌افته ترم بعد.

تن کم‌تر از جانی به کلاس‌هایی که دو می‌تونه حذف کنه و اون‌هایی که باید شرکت کنه، توجه داشت و حواسش پرت ظاهر تازه دویونگ جدید، شده بود. با یه پوزخند شیطنت‌وار سرتاپاش رو با دقت و به چشم خریدار از نظر گذروند و سوت کشید. یقه‌ تیشرت ساده مشکیش کمی باز بود و ترقوه‌هاش دیده می‌شد، و به طرز عجیبی اون زنجیر نقره توی گردنش به پیرهن چهارخونه جذابش می‌اومد.

His Imaginations | DotaeWhere stories live. Discover now