سلام به روی ماه دخترکهای ماهم.
مدیام. ببخشید اگه توقع چپتر جدید داشتید ولی با این روبهرو شدید.
من این داستان رو تموم میکنم! به هر قیمتی شده. حتی اگه اخرین کاری باشه که کردم.
ولی چرا انقدر وقفه افتاده؟ چون زندگیم به هم ریخته. مامانم خیلی بدجور مریض شد، من باید کار میکردم، بعد همگی کرونا گرفتیم، کارهای مختلف پیش اومد و یه کاری باید برای کسی میکردم و خیلی چیزهای دیگه.
مهمترینش اینه که من نظم و سلامت ندارم. افسردگیم هرروز بدتر و بدتر میشه و دیگه نمیتونم یک روز رو بدون گریه تموم کنم. هی سعی میکنم از یک طرف یه چیزی رو جمع وجور کنم و هی شکست میخورم. حداقل سعی کنم فلان کارو کنم. یا بهمان کارو. یا حداقل برای یکی دوست خوبی باشم. حداقل دختر خوبی باشم. حداقل نذارم مامان و بابام بدتر بشن. ولی توی همهچیز شکست خوردم.
نمیدونم چند نفرتون موندید، ولی خواهش میکنم، خیلی خیلی عاجزانه درخواست میکنم که این کتاب رو از کتابخونهتون حذف نکنید، تا وقتی که دوته برگشتن، دخترکها باز هم برگردن پیششون.
همین که بتونم مغز اشفته مریضم رو انقدر جمع کنم که بتونم بنویسم، اینجا رو مینویسم و بعدش این announcement رو پاک میکنم.
بیخشید، و مراقب خودتون باشید.
KAMU SEDANG MEMBACA
His Imaginations | Dotae
Fiksi Penggemarیادمه یه شب که خوابم نمیبرد، دستهاش رو گذاشت روی چشمهام تا بسته بمونن و بخوابم. خوابیدم. + ممکنه فکر کنید دارم اسمی رو اشتباه مینویسم ولی درواقع به عمده. + اسم هر فصل بریدهای از یه ترانه است، اسم آهنگ رو آخر همون فصل مینویسم. 🏅 #1 in #nctu...