14

228 59 58
                                    

" و کل ماجرا همین بود." لویی بعد از تموم کردن ماجرا نگاهش رو به جاده برمیگردونه.

هری دستش رو داخل موهاش میبره و به سمت عقب میرونتشون. نفسش رو محکم بیرون میده و زیرلب میگه" خدای من!"

نمیتونست باور کنه تمام این اتفاقات دیشب برای لویی افتاده بود. حتما دوست پسرش استرس شدیدی رو تحمل‌ کرده بود.

آرنجش رو روی لبه‌ی پنجره میزاره و لپش رو به کف دستش تکیه میده." مهم اینجاس که صدمه ندیدی و چیز خاصی نبوده."

لویی سرش رو تکون میده و بعد از توقف روبروی ساختمون بزرگی ماشین رو خاموش میکنه و به سمت هری میچرخه." آره درسته ولی میدونی هزا." چند ثانیه مکث میکنه. نگاهش رو به روبرو میده و ادامه میده" هنوز هم احساس میکنم یه چیزی دیشب درست نبود و با عقل جور درنمیومد. دیشب خیلی واقعی‌تر از اونی بود که بخواد فقط توهم بوده باشه."

با انگشت شصت و اشارش فشاری به قسمت بین چشم‌هاش میاره و صحبتش رو کامل میکنه." هنوز گیجم و اصلا نمیتونم اتفاقات دیشب رو از ذهنم خارج کنم."

هری چند ثانیه به نیم‌ رخ بینظیر لویی خیره میشه و توی دلش زیباییش رو تحسین میکنه.

نگاهش رو پایین میاره و به دست لویی که هنوز روی دنده‌ی ماشین بود خیره میشه. دستش رو جلو میبره و روی دست کوچیک لویی قرار میده.

با اینکار لویی نگاهش رو از خیابون میگیره و اول به صورت هری و بعد به دستش میده. لبخند کوچکی فوری گوشه‌ی لبش نمایان میشه. دستش رو زیر دست هری میچرخونه و انگشت‌هایش رو بین فضای خالی انگشت‌های هری قرار میده.

هری همونطور که محو لویی شده با صدای آروم و دلگرم کننده‌‌ای میگه" تو فقط یکم شکه شده بودی. چیز خاصی نیست بیبی‌." با این حرف لویی سرش رو بالا میاره و به فرشته‌ی زیباش خیره میشه.

هری سرش رو جلو میاره و در چند سانتیه لب‌های لویی متوقف میشه. نگاهی به چشم‌هاش میکنه و میگه" قول میدم." و لب‌هاشون رو بهم میرسونه.

لویی همراه با لذتی که به سرتاسر بدنش تزریغ میشه چشم‌هاش رو میبنده و جواب بوسه‌ی هری رو میده.

هری دست دیگرش رو، که روی دست لویی نبود، جلو میاره و کمر لویی رو میگیره. پسر رو جلوتر میکشه تا بوسشون رو عمیق‌‌تر کنن.

لویی روی لب‌های هری "هوم" کشیده‌ای میگه و سرش رو کج‌ میکنه و عمیق دوست پسرش رو میبوسه.

یک دقیقه بعد از هم جدا میشن و لویی دستش رو توی موهای هری فرو میبره و عقب میبرتشون.

هری به کیوت‌ترین شکل ممکن سرش رو خم میکنه تا لمس بیشتری از طرف لویی دریافت کنه. لویی به حرکت سوییت دوست پسرش میخنده و میگه" عاشقتم هزای من."

Mind (L.S)Where stories live. Discover now