" و کل ماجرا همین بود." لویی بعد از تموم کردن ماجرا نگاهش رو به جاده برمیگردونه.
هری دستش رو داخل موهاش میبره و به سمت عقب میرونتشون. نفسش رو محکم بیرون میده و زیرلب میگه" خدای من!"
نمیتونست باور کنه تمام این اتفاقات دیشب برای لویی افتاده بود. حتما دوست پسرش استرس شدیدی رو تحمل کرده بود.
آرنجش رو روی لبهی پنجره میزاره و لپش رو به کف دستش تکیه میده." مهم اینجاس که صدمه ندیدی و چیز خاصی نبوده."
لویی سرش رو تکون میده و بعد از توقف روبروی ساختمون بزرگی ماشین رو خاموش میکنه و به سمت هری میچرخه." آره درسته ولی میدونی هزا." چند ثانیه مکث میکنه. نگاهش رو به روبرو میده و ادامه میده" هنوز هم احساس میکنم یه چیزی دیشب درست نبود و با عقل جور درنمیومد. دیشب خیلی واقعیتر از اونی بود که بخواد فقط توهم بوده باشه."
با انگشت شصت و اشارش فشاری به قسمت بین چشمهاش میاره و صحبتش رو کامل میکنه." هنوز گیجم و اصلا نمیتونم اتفاقات دیشب رو از ذهنم خارج کنم."
هری چند ثانیه به نیم رخ بینظیر لویی خیره میشه و توی دلش زیباییش رو تحسین میکنه.
نگاهش رو پایین میاره و به دست لویی که هنوز روی دندهی ماشین بود خیره میشه. دستش رو جلو میبره و روی دست کوچیک لویی قرار میده.
با اینکار لویی نگاهش رو از خیابون میگیره و اول به صورت هری و بعد به دستش میده. لبخند کوچکی فوری گوشهی لبش نمایان میشه. دستش رو زیر دست هری میچرخونه و انگشتهایش رو بین فضای خالی انگشتهای هری قرار میده.
هری همونطور که محو لویی شده با صدای آروم و دلگرم کنندهای میگه" تو فقط یکم شکه شده بودی. چیز خاصی نیست بیبی." با این حرف لویی سرش رو بالا میاره و به فرشتهی زیباش خیره میشه.
هری سرش رو جلو میاره و در چند سانتیه لبهای لویی متوقف میشه. نگاهی به چشمهاش میکنه و میگه" قول میدم." و لبهاشون رو بهم میرسونه.
لویی همراه با لذتی که به سرتاسر بدنش تزریغ میشه چشمهاش رو میبنده و جواب بوسهی هری رو میده.
هری دست دیگرش رو، که روی دست لویی نبود، جلو میاره و کمر لویی رو میگیره. پسر رو جلوتر میکشه تا بوسشون رو عمیقتر کنن.
لویی روی لبهای هری "هوم" کشیدهای میگه و سرش رو کج میکنه و عمیق دوست پسرش رو میبوسه.
یک دقیقه بعد از هم جدا میشن و لویی دستش رو توی موهای هری فرو میبره و عقب میبرتشون.
هری به کیوتترین شکل ممکن سرش رو خم میکنه تا لمس بیشتری از طرف لویی دریافت کنه. لویی به حرکت سوییت دوست پسرش میخنده و میگه" عاشقتم هزای من."
YOU ARE READING
Mind (L.S)
Mystery / Thrillerخطرناکترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرناکتر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناکتر از ذهنی بی...