بلاخره هری آخرین لباسی که به تنش بود رو درمیاره و توی کمد میزاره. حالا تنها چیزی که به تن داشت مایو بود. با کش سیاهی که توی مچش بود موهاش رو بالا گوجهای میبنده.
تمام مدت لویی با لبخندی که شیفتگی ازش میبارید به هری خیره بود. بدن بینقصش رو تحسین میکرد و در ذهنش روی پوست سفید هری بوسه میزاشت.
وقتی هری موهاش رو جمع میکنه سمت لویی میچرخه و توی چشمهاش خیره میشه.
لویی با لبخند یک قدم بینشون رو طی میکنه و درست روبروی هری میایسته.
صورت زیبای دوست پسرش رو اسکن میکنه ولی وقتی به موهای بسته شدهاش میرسه لبخندش از بین میره و اخم ریزی جایه اون رو میگیره.
سرش رو به یک طرف خم میکنه و میپرسه" ما یه قراری نداشتیم هزا؟"
هری اخمی از سر گیجی میکنه و میگه" قرار؟ چه قراری؟ ما قراری ند..." ولی وقتی متوجه نگاه لویی روی موهاش میشه جملش رو نصفه نیمه رها میکنه.
قرار بود وقتی هری با لویی بود موهاش رو نبنده.
لویی ابروهاش رو بالا میندازه و میگه" خب؟"
هری چند بار سرش رو به دو طرف تکون میده و میگه" بیخیال لویی موهام خیس میشن اذیت میشم. اینجا که دیگه نمیتونی صورتتو بکنی توشون پس بزار بسته باشن دیگه."
" کی گفته نمیتونم." اینو میگه و در ثانیه دستش رو بالا میبره و کش موهای هری رو باز میکنه.
هری با کلافگی چشمهاش رو برای دوست پسر لجبازش میچرخونه. لویی بلاخره اخمش رو جمع میکنه و لبخندی رو جایگزینش میکنه. صورتش رو توی موهای هری فرو میبره و عمیق بو میکشه. هنوز هم بوی شامپوی کاکائویی که استفاده میکرد به موهاش بود. ولی هری همچنان چشمهاش رو برای لویی میچرخوند.
لویی چند تار از موهای هری رو توی دهنش میکشه و مکشون میزنه. با لحن شیطونی میگه" به به مثله شکلات میمونن."
هری اخمی از سر تعجب میکنه و گردنش رو کمی کج میکنه تا بتونه ببینه لویی درمورد چی حرف میزنه. وقتی متوجه میشه لویی داره موهاش رو میخوره قیافش رو جمع میکنه و یک قدم از لویی دور میشه.
" اه لویی چکار میکنی!؟ چندش، حالم بهم خورد."
لویی نیشخندی میزنه و به دو طرف راهروی کمدها نگاه میکنه. تقریبا هیچ کی توی راهرو نبود و همه به سمت پارک و وسایلش حرکت کرده بودن.
پس یک قدم فاصلهی بینشون رو از بین میبره و کامل به هری میچسبه.
هری در حال تمیز کردن موهایش بود و هیچ توجهی به لویی نمیکرد. لویی یک ثانیه به هری خیره میشه و بعد ناگهان هری رو هل میده و پشتش رو به کمد میچسبونه.
YOU ARE READING
Mind (L.S)
Mystery / Thrillerخطرناکترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرناکتر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناکتر از ذهنی بی...