49

121 36 68
                                    

" بهت گفته بودم آدم های زنده نمیتونن روح هارو ببینن یا صداشون رو بشنون ولی اگر بگم یه استثناهایی این وسط وجود داره بهم چی میگی؟"

خب با این حرف هری دیگه شک نداشت این دنیا یه جهنم واقعیه. اینجا هیچ نظمی وجود نداره. کسی که مرده واقعا نمرده، کسی که زنده است کاملا زنده نیست، نمیشه مرد، نمیشه درست زندگی کرد. این دیگه چجوری بازی مزخرفی بود!؟

اگر همین الان الا برمیگشت میگفت راستی هری میدونی من مامانتم و لویی هم بابات، به هیچ وچه تعجب نمیکرد.

نفس عمیقی میکشه و سعی میکنه روی حرف‌های نایل تمرکز کنه." منظورت چیه؟"

نایل قلنج انگشت‌هاش رو میشکنه و میگه" بزن بریم برای یکی از بزرگ‌ترین قسمت‌ها."

خب دروغ نباشه هری کمی با این حرف نایل ترسید. تا همین الان به اندازه‌ی کافی اطلاعات بزرگ دریافت کرده بود و دنبال یکی جدید نبود. اما با توجه به اینکه این موضوع ربط به لویی داشت به هیچ وجه عقب نمیکشید.

نایل نفس عمیقی میکشه و شروع میکنه." ببین هری روح ها همشون مثل هم هستن. روحی که توی بدن آدم زنده است هیچ فرقی با روحی که از بدن آزاد شده نداره. هردو از یک جنس و نوع هستن. وقتی از یک جنس باشن یه ارتباطاتی بینشون به وجود میاد. ارتباطات خاصی که فقط مختص به هموناس. بخوام دقیق‌تر بهت بگم دوتا روح میتونن هم رو احساس کنن."

هری با حالت سوالی ابرویی برای نایل بالا میندازه. کاملا مشخص بود منظورش رو نفهمیده بود.

" مثل..." لب‌هاش رو توی دهنش میکشه و سعی میکنه مثال مناسبی براش پیدا کنه.

وقتی پیداش میکنه بشکنی میزنه و میگه" مثلا تو وقتی نزدیک به گرما یا آتیش میشی اونو حس میکنی دیگه. میفهمی این گرمه و مقدار گرماش رو هم متوجه میشی. میتونی بفهمی آیا خطر داره که نزدیکش بشی یا نه.

دوتا روح هم دقیقا همینجوری هستن. میتونن همدیگه رو از فاصله‌ی نزدیک، حداکثر سه متر، احساس کنن و بفهمن که عه، یه روح دیگه اونجاست." با انگشتش به نقطه‌ای اشاره میکنه انگار که داره روح رو نشون میده." الان فهمیدی؟"

هری سرش رو به آرومی ولی با شک تکون میده. منظور کلی رو فهمیده بود ولی هنوز نمیتونست کاملا متوجهش بشه.

نایل سرش رو برای هری تکون میده." میدونم این مطلب یکم درک کردنش سخته. تا زمانی که تجربه‌اش نکنی کاملا متوجهش نمیشی."

الا میگه" میتونیم بهش نشون بدیم."

نایل و هری سمت الا برمیگردن و نایل با لحظه‌ای مکث سرش رو تکون میده و میگه" آره میتونیم. اتفاقا ایده‌ی خوبیه. بلند شو هری." اینو میگه و خودش و الا از روی زمین بلند میشن.

هری چند بار نگاهش رو بین اون دوتا میچرخونه و بعد به تبعیت از اونا بلند میشه.

نایل دست هری رو میگیره و به نقطه‌ی دلخواهش میکشه." اینجا وایمیستی و من و الا با فاصله‌ی دو متر ازت می‌ایستیم. باید سعی کنی با استفاده از ارتباطت با ما دوتا روح بفهمی هر کدوممون کدوم سمتت ایستادیم."

Mind (L.S)Where stories live. Discover now