39

132 34 75
                                    

سرعت دوچرخه به حداکثر خودش رسیده بود

نمیتونست کنترلش کنه و دسته‌اش هم مدام به چپ و راست کج میشد

صدای جیغ از پشت سر توی گوشش میپیچید

تمرکزش از بین رفته بود

ترس

اظطراب

سیاهی

سرعتتو کم کن...

نمیتونم کنترلش کنم...

میتونست جدول رو ببینه اما نمیتونست مسیر دوچرخه رو تغیر بده

لویی وایسا...

نمیتونم...

مواظب باش...

جیغ‌های مداوم و مداوم

صدای برخورد دوچرخه با جدول

و بعد...

سکوت....

.............

سرعت موتور به حداکثر خودش رسیده بود

میدونست اگر سرعتش کمی بیشتر بشه دیگه نمیتونه کنترلش کنه ولی اهمیتی نمیداد

نگاهش به جلو بود و حتی برای یک ثانیه هم به عقب نگاه نمیکرد

صدای جیغ از پشت سر توی گوشش میپیچید

تمرکزش از بین رفته بود

از شدت خشم دست‌هاش دور دسته‌های موتور سفید شده بود

خشم

خشم

و فقط خشم

سرعتتو کم کن...

...

جدولی ‌که فقط ده متر باهاش فاصله داشت رو نمیدید

چشم‌هاش هیچی رو نمیدیدن

لویی وایسا...

...

خواهش میکنم...

جیغ‌های مداوم و مداوم

صدای برخورد موتور با جدول

و بعد...

سکوت...

با داد از جاش میپره و نگاه ترسیده و گیجش رو دور تا دور مکانی که توش بود میچرخونه. چشم‌هاش تار میدیدن و همچنان صدای جیغ‌های وحشتناک توی گوش‌هاش شنیده میشدن.

سرش رو مدام به چپ و راست میچرخوند و به سختی نفس میکشید. انگار راه تنفسش با یه چیزی پوشیده شده بود.

" لویی..لویی منو ببین."

صدای ناواضحی که میشنوه توجهش رو جلب میکنه. ولی نمیتونست متوجه هویت صدا بشه. حتی نمیفهمید این صدا از کجا میاد. تا اینکه دست‌های بزرگی دو طرف سرش قرار میگیرن و صورتش رو ثابت نگه میدارن.

Mind (L.S)Where stories live. Discover now