part 7

3.6K 519 177
                                    

جیمین با لبخند کجی سرش رو بالا گرفت.

"واسه ی همینه که به شما وفادارم شدو...اعتماد کردن...کار آدمای احمقه"

شدو قدم به قدم نزدیکش شد و صدای بمش، طبق معمول آروم بود.

"پس چرا...بازم به خودت اجازه میدی بهم دروغ بگی جیمین؟"

مثل همیشه از این که هیچ چیز از شدو مخفی نمیموند، تعجب کرد؛ اما اون آدمی نبود که این رو نشون بده.

"منظورتون چیه؟"

شدو قدم دیگه ای برداشت و توی صورتش زمزمه کرد.

"کجا بودی جیمین؟"

صدای بم و چشم های خمار اما تیزش، باعث شد جیمین با جدیت حقیقت رو بگه.

"کلاب"

آلفای بزرگتر پوزخند زد و نگاهش، توی چشم های خمار و مستِ جیمین چرخید.

"با اینکه همه ی حقیقت نبود...اما میتونی بری...
ماشینتو تمیز کن...جلوش جمع شده و خون روش برق میزنه"

جیمین نگاهش رو پایین انداخت، سرش رو تکون داد و با تعظیمی از اتاق بیرون رفت.

در رو بست و بهش تکیه داد. با یادآوری کارش، پوزخندش به خنده ی بی صدایی تبدیل شد.

(فلش بک)

جامش رو بالا برد و خیره به حرکات سکسیِ مرد نوشیدنیش رو سر کشید.

دست های رگ دارش روی کمر دختر می چرخید و مخاطب لبخند های قلبی شکلش، اون امگا بود. چطور می تونست انقدر خوشحال باشه؟ اون حق نداشت کسی رو لمس کنه، حق نداشت چهره ی جذابش رو برای کسی به نمایش بذاره.

نیازی نبود خودش رو ناراحت کنه، اون آلفا حق نداشت با کسی وقت بگذرونه.

در تمام طول مدتی که هوسوک با امگای دختر رقصیده بود، توی قسمت تاریک کلاب ایستاده بود و نوشیدنیش رو مزه کرده بود.

اون آلفا عاشقش بود، می تونست این رو حس کنه. قرار نبود
باهاش وارد رابطه بشه؛ اما اجازه نمی داد کسی هم اون رو داشته باشه. حتی حاضر بود بخاطرش هوسوک رو بکشه. اگر قرار بود
کس دیگه ای نفس هاش رو نفس بکشه، قطعا نفس مرد رو می برید.

سرش رو کج کرد و با نگاهش، دختری که بار رو ترک می کرد دنبال کرد.

جام رو روی میز گذاشت با گذاشتن اسکناسی زیرش، بدون جلب توجه اون جارو ترک کرد.

انگار حال دختر خوب نبود، لب خیابون خم شده بود و محتویات معده ش رو بالا می آورد.

با آرامش سمت ماشینش رفت و پشت فرمون نشست. ماشین رو روشن کرد و با گذاشتن سیگاری بین لب هاش دکمه ی استارت رو فشار داد. وقتی بحثِ آلفای موطلایی وسط بود با کسی شوخی نداشت.

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘰𝘧 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 «vkook»Where stories live. Discover now