"سلام امگای شرور من...کمک نمی خوای؟"
چشم هاش از شنیدن صدای شدو گرد شد و لحظه ای، نفس کشیدن رو فراموش کرد.قطعاً آلفاش به خاطر دردسری که درست کرده بود قرار نبود ازش بگذره.دست های عرق کرده ش محکم تر به فرمون چنگ زدن و نفسش لرزون از بین لب هاش بیرون اومد.
"ش...شدو؟"
دوباره صدای تهیونگ به گوشش رسید و این بار اثری از ملایمتِ اولیه ش نبود.
"جرأت داری آسیب ببین...اونوقت می تونم بهت نشون بدم عواقب این خودسر بازیات چیه...به نفعته سالم برگردی توی بغلم"
جونگکوک درحالی که نگاهش به ماشین کنارش و جاده ی رو به روش بود، با بی حواسی جواب داد: "تا وقتی که تو توی خونه منتظرم باشی می تونم قول بدم سالم برمی گردم"
به محض اتمام حرفش ضربه ی محکمی از سمت راست به ماشینش خورد و باعث شد کنترل ماشین رو از دست بده؛ اما خیلی زود با گرفتن فرمون و عوض کردن دنده، سرعتش رو پایین تر برد و ماشینی که کنارش بود، ازش جلو افتاد.شدو از دوربینِ پهباد شاهد همه چیز بود و توی اتاقِ کنترل عمارتش، با چندین
مانیتور به همه ی وقایع تسلط داشت.فکش سفت شده ش و نگاه تیزش، به صفحه ی اسکرین دوخته شده بود، وقتی درست وسط اتاق ایستاده بود و پاهاش به عرض شونه هاش باز بود و دست هاش رو، طبق عادتش توی جیب شلوار پارچه ای سرمه ای رنگش فرو کرده بود.
این بار جونگکوک کسی بود که از پشت به ماشین جلوییش کوبید و دندون هاش رو با حرص روی هم فشرد.
"برو کنار عوضی...وگرنه می فرستمت به جهنم"
فریادش توی گوش شدو پیچید و مرد با اعصابی متشنج شده انگشتش رو روی گوشیِ توی گوشش کشید و خط رو عوض کرد.
"جیمین"
بلافاصله جواب آلفای کوچیکتر رو شنید.
"بله رئیس؟"
دست دیگه ش رو هم از جیبش بیرون کشید و با گذاشتنشون روی میز کنترل، خم شد.
"چقدر باهاشون فاصله داری؟"
جیمین نگاهی به جی پی اس موتور سیکلتش کرد و جواب داد:"چیزی حدود 500 متر شدو...نزدیکم بهشون"
تهیونگ سرش رو تکون داد و دوباره انگشتش رو روی ایرپادش کشید.
"جیمین نزدیکته جونگکوک...می تونی تا اونموقع باهاشون کنار بیای؟"
جونگکوک که در حال تیراندازی به ماشین کناریش بود، با تمسخر جواب داد:"کنار بیام؟...شوخیت گرفته؟"
تهیونگ پوزخند زد:"دارم می بینم که چطوری کنار میای امگای من"
جونگکوک تک خنده ی حرصی ای زد و همون لحظه، همزمان با ماشینِ کنارش، وارد اتوبان اصلی شدن.مجبور بود دقت بیشتری توی رانندگی به خرج بده، چون حالا ماشین های دیگه ای هم توی اتوبان بودن و نمی خواست جون بی گناهی رو به خطر بندازه.
YOU ARE READING
𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘰𝘧 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 «vkook»
Romance_من سایه ام. _و من نوری که سایه رو دنبال می کنه. **************************************************** _توی دنیایی که تو زخمی و من درمانگر...یک عشق چطوری قراره به وجود بیاد؟. _برای به وجود اومدنش...باید منو درمان کنی. دکتر جئون جونگکوک، پنج ساله که ب...