part 16

3.3K 446 252
                                    

در حالی که ساعتش رو به مچش می بست نگاهی به امگای خوابیده روی تخت انداخت. حرارت بدنش هنوز بالا بود با این که هیتش چندساعتی بود تموم شده بود.

تمام بدنش از اسلیک امگا خیس و لزج شده بود برای همین مجبور شد دوش بگیره و لباس هاش رو عوض کنه.

نگاهی به اطرافش انداخت و سرش رو تکون داد. فقط کت و شلوار هایی که توی کاور بودن از دست امگا در امان بودن، بقیه ی لباس هاش وسط تخت ریخته شده بود و همشون کثیف شده بودن.

از پله ها پایین رفت و رو به دو امگای مونث با صدای جدی‌ای دستور داد.

"فقط خودتون دوتا میرید بالا...اتاقمو تمیز می کنید"

دو امگا تعظیمی کردن و سریعا به‌سمت طبقه ی بالا رفتن.

با آرامش از عمارت خارج شد و بادیگارد هاش اطرافش رو گرفتن و راننده در رو براش باز کرد.

وقتی توی لیموزینش نشست کمی یقه ش رو شل کرد و نفس عمیقی کشید.

یکی از بادیگارد هاش با احترام سرش رو خم کرد.

"رئیس...شما به شدت بوی رایحه ی امگاتون رو می دید...و این باعث میشه توی جلسه نظر اون ها رو به جناب جئون جلب کنید"

شدو پلک هاش رو بست و سرش رو به صندلیش تکیه داد.

"اگر عطری همراهتون دارید بزنید برام"

یکی از اون ها عطر مخصوص پنهان کننده ی رایحه رو از جیبش درآورد و به لباس هاش پاشید. جونگکوک رایحه‌ش رو رها کرده بود و احتمالا تا چند روز اثرش روی بدنش میموند.

سرش درد می کرد و این دوروز روی هم شاید فقط پنج ساعت خوابیده بود.

وقتی به کازینو رسیدن بادیگارد در رو براش باز کرد. از ماشین پیاده شد و دکمه ی کتش رو بست و سمت ورودی رفت.

همه بهش تعظیم می کردن احترام می ذاشتن؛ اما این چیزی نبود که درد قلبش رو آروم کنه و آتیش انتقامش رو بخوابونه.

اون خودش رو غرق کرده بود و این چیزها کمترین اهمیتی براش نداشتن.

قدم هایی که برمی داشت محکم بودن اونقدری که روح خودش رو خراش می دادن، اونقدری که زندگیش رو سرش آوار کنن؛
اما برای گرفتن انتقامش مجبور بود بدون توجه به چیزی جلو بره.

چشم هاش مثل همیشه بی روح و سرد بودن. جوری که هیچکس نتونه افکارش رو بخونه.

****

آروم چشم هاش رو باز کرد و با دیدن فضای اتاقشون اخم هاش توی هم رفت.

کمرش به شدت درد می کرد و حتی به سختی می تونست کش و قوصی به خودش بده. اطرافش کاملا تمیز و مرتب بود. نه خبری از لباس ها بود و نه کام و اسلیکی که روی تخت و زمین ریخته بود. حتی نمی دونست چند ساعت خواب بوده.

𝘓𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘰𝘧 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘯𝘦𝘴𝘴 «vkook»Where stories live. Discover now