part 5: I'm tired

1.9K 208 9
                                    

به محض اینکه مطمئن شد کارش تقریبا تموم شده و دیگه نیازی به بقیه نداره،‌ دستیارا رو مرخص کرد و بعد از گوشزد کردن نکات نهایی برای ادیت عکس‌ها، ادیتور هم تونست بره. به ساعت مچیش نگاه کرد؛ ده بود یا یازده؟ چشماش از شدت نگاه کردن به شاخه های نوری و لنز دوربین و مانیتور کامپیوتر، خوب نمی‌دید. خوبه بهش گفته بودن لازم نیست وسایل اونجا رو جمع کنه وگرنه کی حال داشت اون موقع شب با خستگی زیاد، تازه بخواد همه‌ی وسایل رو سر جاش بذاره و کثیف‌کاریا رو تمیز کنه. سمت کوله پشتیش که از همون عصر روی صندلی گوشه استودیو گذاشته بود، رفت. بطری آبش رو درآورد و سر کشید.
تموم شد؟
هنوز یک جرعه آب توی حلقش بود که صدای نفر دوم رو شنید، سرفه‌ش گرفت اما نه در اون حد که جدی باشه یا فرد مقابلش رو دست‌پاچه کنه. برگشت و همون رئیس رو اعصاب ِ عصر رو دید.
جونگکوک‌: بله تموم شد. فایل عکسای مدل برای آقای مین فرستاده شده، کارای تبلیغاتی هم تا فردا صبح ارسال میشن. فقط ادیت نهایی مونده
رئیس قدم زنان، به وسایل و تجهیزات اون اطراف نگاه کرد و کم کم نزدیک جونگکوک‌ شد.
رئیس: خوبه... مدیر مین کارا رو تایید کنه، بخش دوم دستمزدت هم برات واریز میشه
جونگکوک‌ سرش رو به نشونه تفهیم تکون داد و ساکت موند. رئیس وقتی به جونگکوک رسید، تو فاصله چند قدمیش ایستاد و مستقیم به چشماش نگاه کرد. این لحظه فرصت بهتری بود تا جونگکوک‌ دقیق‌تر بهش نگاه کنه. مردی که شاید اوایل دهه‌ی سی‌سالگیش بود اما جونگکوک‌ می‌تونست از چشماش، پختگی یه گرگ بارون‌دیده‌ی ده‌هاساله رو ببینه. یعنی پسر ِ کدوم پدری بود که تمام ثروتش بهش رسیده و در نهایت همه رئیس صداش میزدن؟
رئیس: شنیدم تازه برگشتی. برنامه‌ای داری برای ادامه؟
جونگکوک‌ که هنوز بابت بحث عصر، ازش خوشش نمی‌اومد، با بی‌تفاوتی گفت: نه هنوز. یعنی روز اوله و وقت نکردم بهش فکر کنم
رئیس: اگه برنامه‌ای نداری، اینجا کار کن. مدیر مین تیم تولید داره جمع می‌کنه و اینجا رو هم برای اونا در نظر گرفتیم.
لحن جونگکوک به سمت لجبازی و طعنه رفت.
جونگکوک‌: شما که هنوز کار من رو ندیدید، مطمئنید به آدمی که تازه به کشور برگشته و اون هم تحصیلات دانشگاهی نداره، می‌خواید کار بدید؟
رئیس متوجه منظور جونگکوک‌ شد. یه دستش تو جیب کت و شلوار مشکی و برازنده‌ش بود و دست دیگه‌ش آزاد. دست آزادش رو سمت یقه‌ی پسر برد و بعد از مرتب کردن صوری، اون هم طعنه زد: بده یه رئیس حرومزاده پیدا شده می‌خواد بهت کار بده؟

لعنتی. یعنی یونگی گفته بود که بهش گفته حرومزاده؟ خنده‌ای عصبی زد.
جونگکوک‌: شرمنده، من با کسی که با پول اعتماد و امانت‌داری آدما رو هم می‌خره، کار نمی‌کنم
حرف جونگکوک‌ مستقیم نبود اما کیم تهیونگ باهوش‌تر از این بود که گلایه اون رو نفهمه‌
رئیس کیم: درسته که همه‌جا میشه با هر قیمتی اعتماد و امانت‌داری آدما رو خرید، ولی من ترجیح دادم با پولم دوربین و میکروفونای بهتری بخرم
و بعد به دوربین بالاسر جونگکوک اشاره کرد. جونگکوک‌ ناخودآگاه برگشت و به دوربین مداربسته‌ای که نمی‌دونست صدا رو هم ضبط میکنه، نگاه کرد. تهیونگ نذاشت زیاد بگذره و ادامه داد: مهم نیست چقدر پول داشته باشی، همیشه آدمایی هستن که حاضر باشن همه چی‌شون رو بهت بفروشن‌. فقط لازمه بدونی از کی چی بخوای
چند قدم عقب رفت و با لبخند معناداری حرفش رو زد. میخواست به بازیش ادامه بده که زنگ گوشی منصرفش کرد. با دیدن اسم روی گوشی، همون‌طور که به جونگکوک زل زده بود، بدون درنگ جواب داد: بله
بهتره زودتر برگردی خونه. غذا به یکی از مهمونامون نساخته...

yukaiWhere stories live. Discover now