S2/part 43: mullet

655 92 45
                                    

های لاوز💕
آناهاید باهاتون حرف می‌زنه🌊

این پارت نزدیک ۴ هزار کلمه‌س
امیدوارم خسته‌کننده نباشه براتون 🥹

لازمه به نیازم از ووت و کامنت‌هاتون برای دریافت انرژی تاکید کنم یا خودتون درجریانید؟ 🤭

—————————————————————

فلش بک

طعم تند وودکای روسی رو‌ می‌تونست از زبون یونگی بچشه؛ بی توجه به سر و صدای مهمونی پر زرق و برقی که عمارت پشتی در حال برگزاری بود، توی ساختمونی که به نظر می‌رسید برای پسر بزرگ‌تر خانواده‌ی مین باشه داشت بوسیده می‌شد و متقابلا از عمق وجودش می‌بوسید. چنگی به پشت موی یونگی انداخت و کمی اون رو عقب کشید

جیمین: بهت نمی‌اومد از پسرا خوشت بیاد مین

یونگی: قرار نبود تو اینقدر زیبا باشی پارک

میدید چشمای یونگی چطوری رو تک تک اعضای صورتش متمرکز می‌شد و حس لمس لب‌هاش توسط انگشت مرد، اون رو دیوونه‌تر می‌کرد. این یه مستی بود که فردا از سر مین یونگی می‌پرید؟

جیمین: اون‌ور همه منتظر تو ان وارث مین

یونگی: گور بابای اون تاج. امشب فقط تو رو میخوام جیمین

زیر پاش سست شد و فقط دستای مرد از افتادن نجاتش داد. نباید اینقدر نسبت به صدا شدن اسمش ضعیف می‌بود ولی هنوز عادت نداشت به اون صدای بم‌ که بی‌مهابا هر بار اسم کوچیکش رو صدا می‌کرد. خودش هم کمی مست بود؛ برای همین اینقدر واضح چشماش می‌لرزید و پاهاش یاری محکم نگه داشتن بدنش رو نمی‌دادن. ولی می‌فهمید؛ کاملا می‌فهمید رویایی که داره زندگی می‌کنه، واقعیه.

وقتی یونگی از زیر پاش گرفت و روی دوشش پسر رو انداخت و به سمت پله‌ها رفت، تونست راحت‌تر لبخندش رو بیرون بریزه و گردن مرد رو محکم‌تر بغل کنه. چشماش رو بسته بود و از نفس کشیدن توی گردن یونگی لذت می‌برد که با افتادن روی تخت، بالاخره به خودش اومد. نگاه کردن به یونگی از پایین اونم در حالیکه مرد به چشماش زل زده بود و دونه دونه دکمه‌های پیراهن رسمی زرکوبش رو باز می‌کرد، رسما دیوونه‌کننده بود.

طاقت نیاورد؛ نیم خیز شد و انگشتاش رو به باقی دکمه‌ها رسوند که دستاش توسط یونگی بالای سرش قفل شد. مرد روی لب‌هاش زمزمه کرد: عجله نکن. امشبم رو برای تو خالی کردم پرنس

yukaiWhere stories live. Discover now