Part 29: wasted...

838 91 40
                                    

پیشنهاد رایتر:
همزمان با خوندن این پارت، آهنگ
Get you the moon
Kina ft. Snow از
رو گوش کنید

................

فلش بک

عصبانی بود؛ از چی دقیقا نمیدونست ولی داشت کلافه می‌شد و جلوی خودش رو به سختی گرفته بود تا جلوی بقیه کاری انجام نده. باید زودتر اون جشن مسخره تموم میشد و می‌رفت خونه و به علاقه‌‌هاش می‌رسید. فقط اینجوری می‌تونست خودش رو از اون همه خشم تخلیه کنه. یعنی اون سگی که توی انبار ته باغ زندانی کرده زخمای جدی بهش زده بود، هنوز نفس می‌کشید؟ باید زنده می‌بود و تهیونگ دوباره سر وقتش می‌رفت وگرنه هر لحظه امکان داشت سر یکی از آدمای اونجا تنفر و خشمش رو خالی کنه.

- تهیونگ؟

برگشت و دختر نوجوونی رو دید که با لباس مجلسی و ماسک هم همچنان کم سن و سال بودنش مشخص بود
تهیونگ: چیه؟

صداش از عصبانیت می‌لرزید و دو رگه شده بود
دختر  دستمال کاغذی که از گوشه سالن برداشته بود رو به کف دست خونی تهیونگ کشید.

- خوبه کنار وایسادی و کسی ندید. دوباره لیوان رو توی دستت شکوندی

سرش رو پایین آورد و منظور دختر رو فهمید. گلس شامپاینی که چند دقیقه پیش ازش می‌نوشید رو توی دستش خرد کرده و متوجه نشده بود.
دختر سعی کرد شیشه‌خرده‌های دستش رو برداره و زخم رو تمیز کنه. دستمال پارچه‌ای که توی کیفش دستیش داشت رو درآورد و دور دستش بست

- چی اینقدر عصبانیت کرد؟
تهیونگ: تو پسر جئون رو میشناسی؟
- جئون جونگکوک‌؟ آره تو مدرسه ماست. به نظر آدم چندان محبوبی هم نیست. چطور؟
تهیونگ: بهش نزدیک شو. ازش محافظت کن و نذار بفهمه از طرف منی

صدایی که بیشتر می‌لرزید، به گوش دختر رسید. وقتی گره آخر پارچه رو زد، سرش رو بالا آورد و پرسید: چرا؟ تو رو یاد خودت می‌اندازه؟

لرزش صداش به دستش رسیده بود و نفسای بریده بریده می‌کشید.

تهیونگ: اون پسر خیلی... قشنگه. سفیده... اون نباید مثل من و تو بشه نایون. نباید تاریک بشه، می‌فهمی؟!

برگشت به حال

جونگکوک‌: دوست پسر سابق ناری اینجا چی کار می‌کرد؟!

هیچ ایده‌ای نداشت که چطوری باید به این سوال جواب بده. اگه واقعیت رو می‌گفت، هویت ناری هم به خطر می‌افتاد‌ و شرایط خیلی بیشتر از کنترلش خارج می‌شد. اما برای نگفتن واقعیت، چه دروغی می‌تونست سر هم کنه که بعدا وقتی به گوش یونگی هم رسید، جنجالی به پا نشه؟

تهیونگ: مگه خواب نبودی؟ برای چی برگشتی؟

جونگکوک‌ بی‌توجه به سوال تهیونگ یک قدم عقب رفت و همون طوری که فکر می‌کرد، به در تکیه داد

yukaiWhere stories live. Discover now