S2/part 42: Arcade

605 102 43
                                    

آسانسور طبقات رو‌ بالا می‌رفت و داشت فکر می‌کرد اولین باری که پاش رو توی این ساختمون گذاشت، مصادف شد با اخرین بارش. اون موقع بعد از خوندن پرونده‌های شرکت کیم، دعوای شدیدی با تهیونگ کرد و وقتی برگشتن به جایی که مرد بزرگ‌تر ازش به عنوان خونه‌مون یاد می‌کرد، جیمین کتک خورده رو بیمارستان بردن و ناری هم چند روز بستری شد. ناری... دختر پر رازی که نمیدونست بهش حق بده یا ازش دلخور‌ بمونه.
قبل از اینکه توی دعوای ذهنیش با رفیق قدیمیش غرق بشه، در آسانسور باز شد و بیرون رفت. انگار رئیس کیم عادت نداشت طبقه‌ش رو با کسی شریک بشه؛ فقط یک در اونجا بود و کنارش صفحه‌ای شبیه ایفون. خود تهیونگ در رو براش باز می‌کرد؟

تک دکمه‌ی لمسی رو فشار داد و منتظر موند. زیاد طول نکشید تا در باز بشه و با کمی مکث داخل رفت. میز خالی رو توی سالن دید که به‌ نظر می‌رسید برای منشی باشه اما خودش کجا بود؟ سه در وجود داشت و نمی‌دونست کدوم رو باید انتخاب کنه. با تعجب مشغول نگاه کردن اطرافش بود که در کناری سمت چپ باز شد و قامت رئیس کیم رو دید که به چارچوب تکیه داده

جونگکوک: این کت، لباسی نیست که صبح پوشیدی رئیس کیم

با انگشت به کت و شلوار طوسی کمرنگ تهیونگ اشاره کرد و با تعجب گفت

تهیونگ: صبح وقتی از خونه بیرون اومدم، شما خواب بودی رئیس جئون

راست می‌گفت؛ ولی جونگکوک اصلا یادش نمی‌اومد. انگار زمان رو گم کرده بود. پشت سر تهیونگ وارد اتاق شد و نگاهی به اتاق انداخت. سالن بزرگی که با ‌پارتیشنای چوبی و کاغذی، تقریبا سه قسمت شده بود و نمی‌تونست بفهمه پشت اونا چیه. اما چیز مهم دیگه‌ای هم برای متعجب شدن وجود داشت؛ دیزاین یکدست مشکی کل اتاق، باعث شد تا به مدیر که سمت قهوه‌سازش رفته بود، نگاه کنه.

جونگکوک: فکر می‌کردم رنگ سفید رو دوست داری

تهیونگ: هر رنگی که بتونه منو به ادامه دادن وادار کنه دوست دارم

کپسولای قهوه رو جا زد و لیوان رو زیر دستگاه گذاشت. برگشت و جونگکوک رو نشسته روی مبل، در حالی دید که دستاش رو باز کرده و روی پشتی مبل گذاشته و پا روی پا انداخته بود.

تهیونگ: مبل به مذاقت خوش اومده رئیس‌ جئون؟

جونگکوک: باهات توی یه خونه زندگی می‌کنم ولی هیچ وقت توی خونه بوی عطرت نمی‌پیچه. چرا؟

تهیونگ خندید؛ پس بوی عطر تام‌ فوردی که چند دقیقه قبل از ورود جونگکوک زده بود، راز این لبخند مرموز روی صورت پسر بود

تهیونگ: یادمه گفته بودی کار رو از خونه میخوای جدا کنی.

جونگکوک: هنوزم می‌خوام ولی وقتی یادم می‌افته این مرد مال منه و نیازی نیست مخش رو بزنم، همه چی از دستم در میره

yukaiWhere stories live. Discover now