حدود چند ساعت راه رفتیم تا شب شد. پرومته من را به یک قصر با شکوه راهنمایی کرد. کمی نزدیک به تیماس بی اعصاب و فیتاموای دوست داشتنی و دوست تیماس، ساکوج که سرنوشت و قاضی دادگاه بود.
یک مرد با موهای طلایی روغن زده و چشمان آبی و لباس راحتی اشرافی در را باز کرد...
البته در دستش پفک موتوری چیتوز هم بود."سلام پرومته جان جان جان جان جان جان! حالت چطوره؟"
"خوب. واتیمه، میتونیم امشب توی خونهت بمونیم؟"واتیمه... پس اسم عنصر دنیا واتیمه بود.
واتیمه خمیازه ای کشید. "آره بیاین داخل."
داخل شدیم. همه جا پر از پول، عکس و ویدئو از واتیمه در شبکه های اجتماعی، تلویزیون و روزنامه ها بود. و البته خوراکی های فراوان، از جمله پفک موتوری.اتاق من طبقه بالا بود. واتیمه مدام سر صحبت را با من باز می کرد... اما من نمیخواستم. واتیمه تمام مدت پیش من بود تا وقتی که به بهانهی خستگی رفتم توی تخت خوابم.
هزاران فکر به ذهنم سرازیر شد. اما یک فکر بود که نگذاشت بخوابم.
پرومته چه عنصری است؟
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Frozen Hell
Фэнтезиو اگر جهنم سوزان یخ بزند، مانند این است که بهشت در آتش بسوزد... *احساس می کردم ما هم باید مثل درختان در باد زندگی موج بخوریم و برقصیم. به او می گفتم:"بیا تک تک لحظات را زندگی کنیم!" و حالا خودم نمی دانم چطور این لحظات دردناک و طولانی را دوام می آو...