راز های پرومته

14 4 0
                                    

پرومته بعد از تبریک مفصل پیروزی من را داخل اتاقی کشاند.
"کانومای. باید باهات قبل از رفتن حرف بزنم."
قرار بود به دنیای انسان ها برگردم.
"گوش می کنم."

"این یک داستان قدیمیه. همه می‌گن شیطان به خاطر غرورش سجده نکرد. اما این اشتباهه. تنها کسی که داستان درست رو می‌دونه من و خدا هستیم."

"تو؟"
"بله. من."
مکث کرد.
"چون من شیطان هستم."

Frozen HellWhere stories live. Discover now