7-alcohol

1.5K 107 3
                                    


حس ميكردم الان گريم ميگيره يعنى امروز بدترين روزه دنياس
داشتم خيس ميشدم،شروع كردم به لرزيدن،يهو حس كردم كشيده شدم توى بغل يكى،سرمو اوردم بالا كه ديدم جورى بغلم كرده كه دقيقا خيس نشم،چشمام گشاد شده بود،كى باورش ميشد؟استاد با اون اخم و تخمش الان داره به خاطر اينكه من خيس نشم... ميگن الكل ادمو مهربون ميكنه همينه!
همون موقع صداى جيغ كارولاين اومد-رززز!
دوتامون سرمونو اورديم بالا كه كارولاين با ديدن استاد چشاش گشاد شد و بعد سره نينا از ماشين در اومد-چرا نميا...
و با ديدن استاد چشماش گشاد شد و لبخند شيطونى اومد روى لبش،ماشين كاملا پر بود،غر زدم-اه!
يهو استاد داد زد-ميخواين من برسونمش؟
چى؟؟؟ كارولاين داد زد-ن...
ولى يهو نينا از ماشين پريد بيرون و دست كارولاين و كشيد-واى اره استاد ديه له ميشيم رزم بياد،كارولاين بيا بريم مرسى استاد!
سريع ازش جدا شدم-اقاى استايلز من نميخوام مزاحمتون بشم من خودم پياده ميرم!
اخم كرد،به استايلز برگشت-حرف الكى نزن دختر،ميخواى تنهايى اونم اين ساعت برى خونه!من تا خونه دلم هزار جا ميره سوار شو بينم
و بهم مهلت نداد و كمرمو گرفت و از خيابون ردم كرد و سوار ماشينش كردم و خودشم سوار شد،مثله چى داشتم ميلرزيدم،كند زدم به اين شهر كه هميشه آب و هواش تخميه!
صداى نفس من فقط توى ماشين ميپچيد كه ماشينو روشن كرد و راه افتاد و بخارى رو روشن كرد،يكم كه گذشت حس كردم نه نميشه!داشتم قنديل ميبستم!سريع دستم و بردم سمت بخارى كه زيادش كنم كه دستم خورد به يه چيز گرمى كه سريع كشيدمش عقب
سريع گفت-ببخشيد!وايى!
دستامون خورده بود به هم اه يعنى واقعا؟
يهو ترمز كرد-تو!
و دستشو اورد سمتم كه رفتم عقب ولى محل ندادم و گونمو گرفت-خداى من تو دارى يخ ميزنى!
سريع زد كنار جاده و بخارى رو زياد كردو از ماشين پياده شد كه باده سردى اومد تو،وايى!ميخواد چيكار كنه؟چشمامو بستم،فقط فهميدم يه چى از صندوق در اورد،يهو در باز شد و يه چيزى دورم پيچيده شد كه چشمامو باز كردمو ديدم توى يه ميلى متريمه چشمام گشاد شد،تو يه حركت پتو رو دورم پيچيد:-حالا يكم ديگه گرم ميشى!
موهامو دورو ورم ريخت-اينطورى با موهاتم گرم ميشى. دستش وقتى ميرفت توى موهامو مياوردشون روى گردنم باعث ميشد بلرزم،اه باشه دختر چت شده مگه تا حالا به يه مرد تا اين حد نزديك نبودى؟
اون دقيقا داشت مثله يه بابا باهام رفتار ميكرد،واى خدا.
نميدونستم داره چيكار ميكنه ولى تا به خودم اومدم ديدم دستامو توى دستاش گرفته و داره ها ميكنه تا دستام گرم بشن،با اين حركتش حس كردم دماى بدنم به شدت بالا رفت،اون داره چيكار ميكنه!بدنم لرزيد كه يهو سرشو اورد بالا و دست از كارش برداشت و همين طور بهم زل زد،هنوز دستاش بين دستام بود،چشماش غرقم كرده بود،خيلى سبز بود،دستشو اورد جلو،ديگه نرفتم عقب،نميدونم چرا،از اين الكل لعنتى متنفرم! موهامو از صورتم زد عقب و گونمو گرفت و لباشو خيس كرد و لب پايينشو گاز گرفت كه چالاش رفت تو
سينش تند تند بالا پايين ميشد،حس ميكردم داره بهم نزديك و نزديكتر ميشه،چشمامو بستم و دستشو فشردم،نفسش و حرارت لبشو روى لبام حس ميكردم،مطمئنم صورتم جمع شده بود
دستش روى صورتم تكون خورد موهامو اورد و دستشو روى گردنم كشيد كه مور مورم شد،ديگه حتى يه ذره سرما هم حس نميكردم
-نه!
اون اينو گفت و سريع ازم جدا شد و محكم درو بست كه چشمامو باز كردم،اون منو نبوسيد؟؟اون تقريبا داشت انجامش ميداد!
Harry's POV:
لعنت بهت هرى لعنت بهت!من ميدونستم يه اتفاقى امشب ميافته!هر وقت كه مشروب ميخورم اينطورى ميشه!مخصوصا كه يه مدته نخورده بودم،اَه ه ه ه
و محكم زدم روى ماشين كه دستم درد گرفت-ايييييى
و صورتم جمع شد-گندتت بزنن!
و رفتم سمت ماشين و دستگيره ى ماشينو گرفتم و درو باز كردم و نشستم،ماشين توى سكوت بدى بود كه ازش ادرس دقيق خونشون و پرسيدم و اونم جواب داد و توى سكوت راه افتاديم كه وسط راها اونم سرشو تكيه داد به پشتيه صندلى و چشماشو بست
.
جلوى دره خونشون ترمز كردم و تصميم گرفتم بگم-رز،من به خاطر اون اتفاق...
و تا رومو برگردوندم سمتش با چشماى بستش و نفساى آرومش مواجه شدم،اون خوابيده بود:-اوه!
-ام... لب پايينيمو گاز گرفتم،حالا چيكار كنم؟؟ اهان!
سريع از ماشين پياده شدم و در كمك راننده رو باز كردم و اسمشو صدا كردم-رز؟؟
-خانم پيرز؟؟
اممم خدا بعله معلومه كاملا خوابش برده
پتو رو از صورتش زدم كنار كه نور ماه روى صورتش افتاد(عاه پجمام)چشماش دقيقا رنگ ماه بود،دستمو گذاشتم روى صورتش-رز رز؟خانم پيرز؟
پوفى كردم و از فاصله گرفتم و دست به سينه شدم و بهش نگاه كردم،مژه هاش روى صورتش سايه انداخته بودو...فاك هرى!چنه تو؟
محكم زدم به صورتم-عا عا عا به خودت بيا!الكل لعنتى بپر!
و همون موقع يه چى به ذهنم رسيد-اون كه زياد سنگين نيست!
پتو رو دورش پيچيدم و دستمو دورش حلقه كردم و كشيدم توى بغلم،سبك بود!واقعا مثله پره كاه بود!
پاهاى لختش كه به دستم خورد باعث شد يه جورى بشم ولى اهميت ندادم،توى بغلم ول خورد:-دختر آروم باش الان ميرى خونه ديه كوچولو
كوچولو؟ سرشو فشار داد به سينم و لبخند زد،با اين حركتش انگار يه برق بهم وصل شد كه كمرشو فشار دادم هرى يكم ديه دووم بيار!
خونشون حتما همينه ديه اره اره!و سريع رفتم دمه درش،دمه باغشون باز بود،سريع رفتم تو و درو زدم كه يهو يه خانم دره خونه رو باز كرد و با ديدن رز كه تو بغلم بود جيغ كشيد-وايى!رزز!
و سريع از راهم اومد كنار-بيياين تو!
سريع اومدم تو و با ديدن مبلايى كه اونجا بود رفتم سمتشون و اونو اروم گذاشتم روشون كه سايه مادرشو روى خودم حس كردم-اون كجا بود؟
يه حسى بهم ميگفت كه بهتره يكم قضيه رو بپوشونم-ماشين دوستاشون جا نداشتن و منم اونجا بودم و با خودم گفتم بيارمش!
و برگشتم و دستمو اوردم جلو-استاد استايلز هستم!
مامانش چشاش گشاد شد-اوه!!!رز خيليى از شما تعريف كرده بودن!واقعا ممنونم ازتون خيليى لطف كردين
تعريف؟
م.ر-ميخواين يه ليوان اب براتون بيارم؟
لبخند زدم،خانم شيرينى بود-ممنون ميشم!
دستش و از توى دستم كشيد بيرون و به جاى كه اشتپزخونه بود رفت كه من خم شدم سمت رز و پتو رو از دورش در اوردم،ام...حالا مهم نيست!و دوباره گذاشتمش روش،صداى مامانش از داخل آشپزخونه ميومد كه داشت ازم تشكر ميكرد-اقاى استايلز شما واقعا لطف داشتين كه اونو تا اينجا رسوندين
-خواهش ميكنم
اينو گفتم و خواستم از رز جدا بشم كه موندم،نميدونستم دارم چيكار ميكنم،صداى مادرش محو شده بود،فقط مبدونستم بايد اينكارو بكنم! صورتشو گرفتم و سرمو نزديك كردم بهش و لبامو روى پيشونيه سردش گذاشتم

Teacher Where stories live. Discover now