Rose's POV:
به بيرون خونه نگاه كردم و دستم و روى جورابم كشيدم كه تا زانوم ميرسيد،براى اينكه زخمام معلوم نباشه،البته بابام فهميد
نينا-تو منو دعوت كردى اينجا تا با هم به هم نگاه كنيم؟چقدر جالب
محكم زدم به بازوش-هى!
خنديد كه سرمو اوردم بالا-روانشناس نينا منتظره كه بگى چيشده
سرمو تكون دادم-لويى منو بوسيد
با ريلكسى بهم نگاه كرد-خب؟
سرمو تكون دادم-خب؟اين چيزى بود كه ميتونستى بهم بگى؟خب؟اين خيلى بده!اون دوست منه
نينا-اوه اره ولى تو حتى اكه يه ذره عقلم داشته باشى ميتونى بفهمى كه اون باى تو ميميره
-هى!اين غير ممكنه!منو اون دوستيم!نميشه!من از بچگيم با اون دوست بودم،اون هميشه كنار من بوده،اون مثله برادرمه،فقط،نميدونم چرا جديدا
گردنم و ماساژ دادم كه نينا ريز خنده اى كرد-خدا بده از اين داداشا و بعد جدى شد-خب اره،اينو از عكساى روى ديوارتم ميشه فهميد،فكر كنم لويى توى ٣/٤ زندگيت حظور داشته!
به سمت راستم نگاه كردم و با ديدن عكسايى كه روى ديوار بود لبخند زدم،نگاهم به يه عكس افتاد كه لويى كوچولو بود و لبخند مسخره اى زده بود و منم كنارش وايساده بودم و اونم دستش و دور گردنم انداخته بود،اينجا فكر كنم ٨سالمون بود،من از وقتى كه يادم مياد با لويى دوست بودم،با ديدن عكسى از لويى كه ليوانه مشروبى دستش بودو داشت بالاش ميرفت ياده اون شب كزايى افتادم،البته صبحش
*فلش بك*
لباسشو چنگ زدم و خودمو توى بغلش پنهون كردم و بلند بلند گريه كردم
كمرمو محكم چسبيد-گريه نكن،من بيشتم
نتونستم جلوى گريه امو بگيرم-من،من الان
و دوباره زدم زير گريه كه محكم چسبوندم به خودش-خواهش ميكنم گريه نكن لعنتى
ازم جدا شد و صورتم و با دستاش قاب گرفت-مهم نيست ديشب چه اتفاقى افتاده،خوبه كه تو هم يادت نيست،من الان اينجام باشه،هر اتفاقى بيافته من اينجام
و انگشت كوچيكش و اورد جلو-درسته؟مثله قديما؟همون قولى كه بهت دادم؟من هميشه پيشتم
لبام به سمت پايين رفت-بقيه درباره من،چه فكر...
پريد وسط حرفم-هر كس بهت حرفى زد،خودم لهش ميكنم
صورتم و گرفت-بهم نگاه كن،باشه؟اصلا برات مهم نباشه،من هميشه پيشتم،من براى تو هر كارى ميكنم،فقط تو،تو ناراحت نباش
فكش منقبض شد و من براى اولين بار گريه كردن اونو ديدم،من هيچوقت نديده بودم يه مرد گريه كنه،هيچوقت!
تند تند پلك زد-من هميشه مواظبتم،كسى حق نداره به تو صدمه بزنه،اگه همه تنهات گذاشتن من كنارتم،من هميشه كنارتم،تا زمانى كه تو ازم خسته بشى و ديگه منو نخواى،ديگه نميزارم كسى بهت صدمه بزنه
*پايان فلش بك*
با تكون خوردن دستى جلوم از فكر در اومد
-كجايى دختر؟
-ببخشيد،چى گفتى؟
-گفتم كه،همه چى به نظر تو بستگى داره،تو،كدومشونو دوست دارى؟
به تته پته افتادم-من،من
تاخواستم چيزى بگم با اومدن اون چشماى سبز وحشى جلوى چشمام،متوقف شدم-من
-من نميدونم
ادامه دادم-من هيچوقت به بودن با لويى فكر نكردم،ولى هرى
سكوت كردم كه گفت-من ميدونم تو با هرى خوابيدى
-ميدونم كه ميدونى!ولى اون،يه جورايى بهتره،نميخوام مقايسشون كنم،ولى
دستشو تكون داد-هم؟ادامه بده
-اون بهم احساس امنيت و آرامش ميده،وقتى كه بغلم ميكنه،به چشماش نگاه ميكنم،وقتى كه زير چشمى بهم زل ميزنه،احساس ميكنم كه دنيا يه جوره ديگس
لبخندى زد-ببين كى عاشق شده
Harry's POV:
وارد كلاب ليام شدم و رفتم قسمت بار كلاب و روى صندلى نشستم و دستم و روى پيشخون گذاشتم و روى نيك كه سرش مثله هميشه توى گوشيش بود گفتم-يكى از اون سنگيناتو بده
سرشو اورد بالا-هرى!
اومد سمتم-زود نيست؟
دستم و كذاشتم زير سرم-من كه نميخوام مست كنم
ليوان گذاشت روى پيشخون و صندليو از اونور اورد و نشست-بله ميدونم
و برام نوشيدنى ريخت كه سريع رفتمش بالا
*****
صداى آهنگ مخم و پوكونده بود،شقيقه ام محكم ميزد،حتى نميدونستم كجام؟كلاب ليام؟فكر كنم،از همون موقع اينجا بودم و نميدونم دستم بدن چنتا دختر و بين رقصيدنام اون وسط لمس كرده بود
دستى روى شونه ام قرار گرفت و صداى نيك توى گوشم اومد-نميخواستى مست كنى
بلند خنديدم،درست مثله ديوونه ها،من مست كرده بودم
برگشتم و بهش نگاه كردم كه سرشو تكون داد-اين حرفو طلا ميگيرم بالاى بار ميزنم
روى صندلى نشستم-اوه،پولشو دارى؟
اون ليوانى كه داشت تميز ميكرد و شوت كرد سمتم كه جا خالى دادم و صداى شكستنش بين آهنگ گم شد-نشونه گيريت داغونه عشقم
پشت چشمى نازك كرد-مرتيكه كيرى
خنديدم و لب پايينيمو گاز گرفتم كه صداييى آشنا كارى كرد سرمو بيارم بالا و به كسى كه صندليه كناريم نشسته بود نگاه كردم-استاد استايلز؟
دهنم باز موند-آليس!
پاشو انداخت روى پاش،نتونستم چشمامو كنترل كنم و چشمم رفت سمت پاهاى لختش ولى سريع سرمو اوردم بالا-اومم
لبخندى زد-اينجا چيكار ميكنين؟
ابروم رفت بالا-من بايد اينو از تو بپرسم،چند سالته؟
اخم كرد-هى!انقدر دِ مده نباش
خنديدم-باشه،خب نظرت چيه
لبخند شيطونى زدم و چشمامو خمار كردم-عزيزم چنتا پسرو تا الان تور كردى؟
با اين حرفم دوتامون خنديديم كه نيك ليوانى گذاشت جلوم-بخور به دردت ميخوره
با نگاهم تشكرى ازش كردم و نوشيدنمو مزه كردم و جدى شدم-با دوستات اومدى؟
و رو به بار صندليمو برگردوندم
دستش كمرم و لمس كرد كه مور مورم شد و صاف شدم-اره،مگه مهمه؟
سرمو تكون دادم،بازم پشت گردنم داغ شده بود،هرى اين روزا خيلى پسر بدى شدى!
يكم ديه از مشروبم و خوردم-اگه ميخواى بدون رز كوچولوت اينجاس بايد بگم اره
YOU ARE READING
Teacher
Fanfictionدرسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.